قصههای مجید شبیه زندگی مردم بود
- شناسه خبر: 90709
- تاریخ و زمان ارسال: 20 بهمن 1403 ساعت 13:19

*حالا سی و چند سال از قصه های مجید گذشته است، چه ویژگی هایی باعث شد این اثر ماندگار شود؟
ماندگاری سریال به خاطر آن سادگی و صمیمیتی بود که در زندگی مجید و بی بی وجود داشت، سریالی که خیلی به زندگی مردم آن موقع شبیه بود، به نظر من عامل خیلی مهم برای ماندگاری سریال همین شباهت زیاد زندگی در فیلم با زندگی عادی مردم بود، مثلا کارهایی که مجید انجام می داد برای خیلی ها پیش آمده بود و یک همزادپنداری با مجید داشتند.
*چند شخصیت عجیب که دوست دارید لحظه تحویل سال کنارتان باشند؟
دوست دارم که سعدی، حافظ، مولانا، خیام نیشابوری و چند تا از شاعرهای قدیمی که خیلی خوش گفتار و خوش فکر بوده اند در کنار خانواده و من باشند و باعث شوند بهترین لحظه تحویل سال برای ما به وجود بیاید، حساب کنید سعدی کنار سفره هفت سین بنشیند و یک شعر از آن شعرهای مثل قند و نبات بگوید، دیگر چه چیزی بهتر از این می شود؟
*کدام ترانه از کدام خواننده شما را یاد بهار و عید نوروز می اندازد؟
ترانه های خیلی زیادی هستند که آدم را یاد بهار می اندازند اما یک ترانه که آن زمان خیلی زیاد پخش می شد و در خاطر ما هم مانده این بود که می گفت: گل می روید ز باغ، گل می روید…

*به یادماندنی ترین عیدی که گرفته اید چه بوده است؟
در سال نود و در آخرین ساعتهای اولین روز پسرم به دنیا آمد که این بهترین هدیه ای بود که خدا می توانست به من بدهد، یک پسر سالم که انشالله صالح هم باشد، این به یادماندنی ترین اتفاقی است که در نوروز برای من پیش آمده است.
*همچنان و هنوز چقدر به سنت هایی مثل چهارشنبه سوری، یلدا و نوروز پایبند هستید؟
سنتها یک رفتار قشنگ و دلنشین هستند که قرن ها در این مملکت انجام داده شده و یک لذت و خشنودی برای آدمها به وجود آورده است، برای همین تا الان ادامه پیدا کرده است، من هم سعی کرده ام که این سنتها را به بچه هایم یاد بدهم و برای آنها احترام قائل شوم چون اینها چیزهایی هستند که ما در دنیا می توانیم به آنها افتخار کنیم.
*کارتونهای محبوب شما در دوران کودکی کدام ها بودند؟
آن موقع که ما بچه بودیم تلویزیون سیاه سفید بود و دو تا کانال هم بیشتر نبود، ما هم مثل الان معتاد تلویزیون نگاه کردن نبودیم ولی همان موقع هم یک سری کارتون درجه یک به صورت محدود برای ما پخش می کردند که من خانواده دکتر ارنست را خیلی دوست داشتم و همیشه با آنها همذات پنداری می کردم، پینوکیو و همینطور بچه های مدرسه آلپ را هم دوست داشتم.

*و خودتان شبیه کدام شخصیت کارتونی هستید؟
یک مقدار شبیه پدر خانواده دکتر ارنست هستم، بعضی موقع ها ای کی یوسان می شوم و بعضی مواقع هم پینوکیو، با توجه به شرایط و زمان و حال روحی آدمها خودشان را شبیه کسی می بینند و من همیشه سعی می کنم خرس مهربون یا پسر شجاع باشم و کمتر پینوکیو بشوم!
*چند اسم می گویم، آنها را در یک کلمه یا جمله تعریف کنید.
قصه های مجید: نوستالژی زندگی های قدیم مردم ایران.
کیومرث پوراحمد: مرد بزرگی که فرهنگ و لهجه اصفهانی خیلی به این هنرمند مدیون است، آقای پوراحمد کار خیلی بزرگی برای بچه های هم نسل من انجام داد که سالهای سال در خاطره ها می ماند، ای کاش قدر این مرد بزرگ را بیشتر می دانستیم و ای کاش می شد الان هم پیش ما باشد، روحشان شاد.
جهانبخش سلطانی: هنرمند و بازیگر بسیار توانمند که حق ایشان خیلی بیشتر از این بود.
تلویزیون: جعبه جادویی که می تواند یک جادوی بزرگ را در یک زمان کوتاه و با یک هزینه کوتاه انجام بدهد، ولی در کشور ما به خوبی از آن استفاده نمی شود و اعتماد مردم به تلویزیون خیلی کم شده است.
اصفهان: شهر زیبای خدا.
پروین دخت یزدانیان: مادربزرگ مهربان تمام دهه پنجاه، شصت و هفتاد ایران، مادربزرگی که مهربانی هایش از قاب تلویزیون هم قابل احساس بود، روحشان شاد
دهه هفتاد: دهه سخت!
مهدی باقربیگی: یک مرد ایرانی که خیلی دوست دارد برای مملکت و مردم ایران کاری کند، کاری که مملکت آبادتر شود و مردم آسایش پیدا کنند.
*یک آرزو برای مردم ایران؟
آرزو می کنم مردم سرزمین من شاد و سلامت باشند و خداوند کمک کند روزی آسان تری برای آنها به وجود بیاید، امیدوارم جنگ و دروغ و بیماری هرگز راهی به مملکت ما پیدا نکند و همه در صلح و آرامش دوستانه در کنار هم زندگی کنند، همه بتوانیم از این همه ثروتی که خدا به ما داده استفاده کنیم و همه مردم ایران از این ثروت بهره مند شوند.
«عباسعلی اسکتی»
