اهمیت فستیوالها در چیست؟ نگاهی به فستیوال «مانهایم-هایدلبرگ»
- شناسه خبر: 84389
- تاریخ و زمان ارسال: ۹ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۱۹:۲۷
برای پاسخ به این پرسش باید از این آغاز کرد که فستیوال ها، در یک درازنای فشرده و با ضرب آهنگی تند، شماری از دست اندرکاران هنر هفتم را گرد هم می آورند، آنها را بایکدیگر اشنا می کنند و امکان ریختن طرخ های سینمائی بیشتری را می دهند. اما، از همه مهم تر، دیدی میدانی و گسترده از دلمشغولیهای جهانمان را در برهه ای که در آن قرار داریم، پیش چشمانمان می گذارند. از سوی دیگر صحنه ای میشوند برای روبرو کردن دیدگاههای جوانان با آنهائی که ممکن است کهنه به چشم بیایند.
دوستداران و حرفه ای های سینما از دیرباز فستیوال فیلم برلن ، فستیوالی که به عنوان سیاست زده ترین فستیوال های جهان شناخته شده، را می شناسند که در سال ۱۹۵۱ بر پانهاده شد. آنها اما بسیار کم و یا به هیچ وحه فستیوال فیلم “مانهایم-هایدلبرگ” را نمی شناسند که آن هم یکی از کهن ترین فستیوال آلمان است که یک سال پس از فستیوال برلن، در سال ۱۹۵۲ کار خود را آغاز کرد.
این فستیوال امسال، در ۷۳مین برگزاری خود، در ماه نوامبر ۲۰۲۴، توانست به آن چه که از آغاز هدف خود می نامید، یعنی آماده کردن سکوئی برای پرتاب استعداد های جوانی که از سراسر دنیا می آیند، دست یابد.
از این رو، این کهن فستیوال آلمانی، پس از فستیوال برلن، فیلم های نخست و دوم کارگردانان را برای بخش مسابقه ای خود، “زو به اوج” برگزیده بودتا چهار هیات داوری ، با دید گاههای گوناگون، پنج جایزه از شش جایزه ی پیش بینی شده توسط فستیوال را به آنها ارائه کنند. از این روست که جوایز نیز خود نماینده ای می شدند از دلمشغولی های امروز دنیا.
تلاش برای یافتن نشانه های همسان در ۱۶ فیلم گنجانده شده در این بخش و دسته بندی آنها، سر انجام نشان داد که به ویژه میراث ویرانگر خانوادگی، فشارهای مذهبی، سیاسی و اجتماعی سخن نخست را در دلمشغولی های کارگردانانی می زنند که از سراسر جهان می آمدند.
رد پای “#می تو” و همچنین شمار بالای زنان کارگردان،( هفت نن از شانزده کارگردان برگزیده شده در بخش مسابقه ای) همراه با دادن نقش های اصلی به زنان، در بیشتر آنها دیده می شد.
مهم تر از همه کیفیت بالای شماری از این فیلم ها کار داوری را دشوار می نمود. با این وجود، سه تای آنهاخود را از فیلم های دیگر مجزا می کردند : فیلم ” پائین بیاوریدشان”، ساخته “کریستوفر آندروز”، کارگردان انگلیسی-ایرلندی (برنده جایزه فیپرشی)، “ماناس”، قیلم خوب و کوبنده ی “ماریانا بره ناند” کارگردان برزیلی ( برنده بزرگترین جایزه یعنی ۳۰٫۰۰۰ یورو و جایزه ی ۵۰۰۰ یوروئی ژوری جوان ) و “سانتوش”، سا خته “ساندیا سوری”، کارگردان هندی که در جستارهای دیگر از آن سخن رقته بود. این سه فیلم هم در بافت خود همان دلمشغولی های گفته شده را داشتند. اما به شکل شگفت انگیزی، چهره های زن برای گذار از چرخه ی باطل سوء استفاده و خواری بسیار، پر اراده تر از مردان بودند.
در ” پائین بیاوریدشان”، که میراث ویرانگر خانوادگی درونمایه اش را می ساخت، ما میدیدم که چگونه رفتار پدران از یک نسل به نسلی دیگر، زندگی اقراد را دگر گون می کند. این میراث که با کارگردانی موشکافانه، تدوین خوب، نور مناسب و طبیعی و نیز دوربین کار آ، پر رنگ شده بود از فرمانبرداری بی خردانه از پدرها در یک زندگی در چالش با فقز و پول دوستی بیش از اندازه سخن می گفت و از این دید ما را به یاد سینمای اجتماعی خوب انگلستان می انداخت. هنرپیشگان در شخصیت های خود بسیار خوب جای گرفته بودند و با طبیعی بودن، فیلم را باور کردنی تر و زنده تر می ساختند. از سوی دیگرموضوع آن ما را به یاد سخنان پازولینی می انداخت که می گفت : «تاریخ را اشتیاق پسران برای فهمیدن پدرانشان ساخته است .”
در “ماناس”، کارگردان برزیلی، ما را به دنیای دست درازی به کودکان در درون خانواده می برد. در آنجابود که به ژرفنای این قاجعه در دور افتاده ترین گوشه منطقه “آمازونی” و رایج بودن آن پی بردیم. فاجعه ای که از نسلی به نسلی دیگر ادامه پیدا می کند، بدون این که زنان به خود حق شکستن این دایره بسته را بدهند و مقامات مسئول خواست واقعی برای پایان دادن به آن داشته باشند. البته نه تنها در آنجا که حتا در کشورهای پیشرفته، منابع مالی کافی برای مبارزه با این کاستی بزرگ را در نظر نمی گیرند. سخن آن بسیار زده می شود اما راه های برون رفت شمارشان بالا نیست. . سوء استفاده مالی از بدن دخترانی که تازه از کودکی بیرون آمده اند هم درد دیگری است که به دیگر خشونت ها افزوده می شود. از سوی دیگر گارگردان ما را با جنبه های گوناگون زندگی این منطقه ناشناخته اشنا میکند. او با تردستی و نگهداشتن تراز میان بخش های دردناک و زندگی روز مره، چشم اندازهای طبیعی زیبا را با زشتی پلیدی ها در هم می آمیزد و سخن از سر سپردگی از یک سو و سرکشی از سوی دیگر می گوید. نکته مهم در این است که “ماریان یره ناند”بایست ها و تکنیک های سینما را فراموش نمی کند و از ورای آن آزیر خطر را می کشد. او خود در گفتگوئی با من به هدفش به عنوان “بیدار کننده ی وجدان” اشاره کردو گفت که سینما می تواند به خوبی این نقش را بازی کند.
در فیلم ” سانتوش ” هم، که پس از شرکت در بخش “نوعی نگاه” فستیوال کن، در فرانسه به روی پرده سینما ها آمد، سنگینی بدرفتاری با زنان، دون پایگی آنان ، همواره طعمه به شمار آمدن و قرار گرفتن آنها در برابر همه بدبختی ها و هوس های مردانه پای میز محاکمه می رود. کارگردان، همچنین از ورای این شخصیت زن به ظاهر ناتوان و سرخورده اما پرمنش، درست و خود سالار به همه ی دردهای جامعه هند، از جمله جدائی کاست ها، زورگوئی ثروتمندان، فساد اداری و ناتوانی دستگاههای اداری تلنگر می زند. خانم کارگردان همچنین با بازی خوب دوربین، داستانی سرائی مناسب و شخصیت پردازی هایش، به خوبی تماشاگر را با خود همگام می کند. با فیلم “سانتوش”، سینمای هند که یکی از بزرگترین تولید کننده فیلم در جهان به شمار می آید، سالهای درازی است که در فستیوال های بزرگ جندان جائی نداشته است. این روزها، این سینما تواسنته، به ویژه به کمک زنان سینماگر، جای خوبی در فستیوال سال گذشته ی کن (بخش مسابقه ای اصلی و نوعی نگاه) و همچنین در دو بخش فستیوال ونیز بیابد. ابن فیلم ها که از سینمای بالی وودی که در سر تولیدات سینمای هند قرار دارد، دور هستند، نشان می دهند که چگونه کارگردانان زن توانسته اند از چهارچوب از پیش ساخته ی سینما کشورشان در ایند و بیش از مردان این سینمای نوین را در صحنه های بین المللی بشناسانند.
سینمای نوی ایران هم در بخش مسابقه ای فستیوال مانهایم، با نمایش فیلم “بومرنگ”، ساخته شهاب قتوحی، که زن محور بود و چهره اصلی آن را دختر جوانی نمایندگی می کرد که چون بسیاری از جوانان امروز ایرانی با مدل های گذشته همخوانی ندارند، جائی برای خود داشت . این دختر جوان، با ایستادگی در برابر شماری از دستورهای ناپذیرفتنی برای جوانان، حتا بر نسل پدر و مادرش هم تاثیر می گذاشت. نسلی که از دلاوری ویا توان این جوانان برای مبارزه با آنچه را که نمی خواستند برخوردار نبودند.
دو فیلم از گرجستان، “پانپتیکون”، ساخته “گیورگ سیخرولادزه” و “برق مقدس”، ساخته “تاتو کوتتیش ویلی” نیز در درون مایه خود همان نکاتی را می پروراندند که به آنها اشاره شد : بار سنت های مردسالارانه و مذهب. در اینحا خشکه مذهبی به عنوان عامل دو گانگی شخصیتی و احساس گناه بیش از اندازه، پس زمینه ی بسیاری از دشواری ها را فراهم می آورد. این سینما نیز که از چند سال پیش در فستیوال ها و گاه نیز در سینما ها نگاه دوستداران این هنز را به خود کشیده، در تلاش این است که راه بزرگتری برای خود در سینما بگشاید.
باز هم در زمینه ی “میراث ویرانگر” خانوادگی، فیلم “قلمرو”، ساخته “ژولین کولونا”، کارگردان فرانسوی، با الهام از زندگی شخصی اش (پدرش یکی از پدر خوانده های مافیای کرس بود) این فیلم را ساخته و علیرغم محوری بودن دلبستگی و پیوند یک پدر مافیائی و دخترش، ما با تاثیر نازدودنی یک میراث زهر آگین خانوادگی روبرو هستیم. دوشخصیت اصلی که نابازیگر هستند، با بازی بسیار دقیق و خوبشان به تماشاگر امکان می دادند که راههای پر پیچ و خم این میراث را دنبال کند.
سینمای مستقل آمریکا نیز با سه فیلم، حضور پر رنگی داشت و نشان داد که چگونه بدون منابع مالی بزرگ، به کمک یک داستان خوب، کارگردانی مناسب و بازیهای شایسته، می توان فیلم های جالبی ساخت. این فیلم ها عبارت بودند از “ایمیل یک مرده”، ساخته “جو د بوئر” و “کایل مک کانائی”، “نشانه های آشنا”، ساخته ی “سارا فریدلاند” (برنده جایزه ۱۵۰۰۰ یورئی راینر ورنر فاسبیندر) و “تماشاگر”، ساخته “رایان جی اسلون”، با بازی بسیار خوب “آریلا ماسترویانی” (با شباهت هائی به مارچلو ماسترویانی و یک نسبت خانوادگی دور دست با او).
در این سه فیلم رد پای آن خطوط پر رنگ در فیلم های دیگر چندان دیده نمی شد.
در بیشتر این فیلم ها تاثیر جنبش فمینیستی “#می تو” به شکل های گوناگون حس می شد و فشاری که از سوی اجتماع، خانواده و جغرافیا بر زنان وارد می شود، کما بیش چهره نشان می داد.
دیگر این که دست کم در دوفیلم برگزیده در این بخش، “پائین بیاوریدشان” و “ایمیل یک مرده”، استفاده از تکنیک به کار گرفته شده توسط “کاس وان سان” به چشم می خورد که بر پایه روایت یک صحنه از زاویه های گوناگون و گونه گونی استفاده از دوربین، ثابت بودن کادربندی و به کار گیری مدت زمان واقعی قرار داشت …
به هر رو همه ی این کارگردانان، روش و پرداخت ویژه خود را برای گنجاندن دلمشغولی هائی که سخنشان رفت، برگزیده بودند و همین کار تک تک آنها را از دیگری جدا می کرد. حال آینده آنها به پختگی بیشترشان در زمینه ای که برگزیده اند خواهد داشت.
در این راه، فستیوال کهن سال فیلم “مانهایم-هایدلبرگ” هم هدفهای خود را، که هواداری از فیلمسازان جوان از ملیت های گوناگون و پا به رکاب گذاشتن آنها از راه ساختن یک پلتفورم دیالوگ فرهنگی، سیاسی و اجتماعی از ورای هنر سینما بود، به خوبی دنبال نمود.
پس، زنده باد فستیوال ها..
«شهلا رستمی»