سه شنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲ ۳ اکتبر ۲۰۲۳
ویجت ها و آخرین اخبار
تیتر یک و اخبار برگزیده
آخرین اخبار، ویجت ها و جدول ها

نگاهی به فیلم «خیاط، بندزن، سرباز، جاسوس» به کارگردانی «توماس آلفردسون»

زمان فیلم در اوایل دهۀ هفتاد در جریان است، زمانی که سرمای جنگ سَرد بیشتر از همیشه حِس می‌شد.
زمان فیلم در اوایل دهۀ هفتاد در جریان است، زمانی که سرمای جنگ سَرد بیشتر از همیشه حِس می‌شد.

هنرمندنیوزجنگ سَرد به کلیّه تنش‌ها و کشمکش‌هایی که بین آمریکا و شوروی و هم پیمانان آن‌ها گفته می‌شود که در طول سال‌های ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰ به طول انجامید. شاخص این دوران رقابت همه جانبه بلوک غرب به رهبری ایالات متحده و بلوک شرق به رهبری شوروی بود. دراین دوران روشنفکران نیز به دو دسته کمونیست و ضدکمونیست تقسیم شدند و اگر مواضع روشن فکران مستقل و میانه رو با نگرش یکی از این دو جبهه اصلی روشن فکری تعارض می‌یافت، به وابستگی به جبهه دیگر متهم میشد. فضای قطب بندی شده‌ای بود که درک ان برای نسل جدید دشوار است. طبعا سرویس‌های اطلاعاتی هر دو بلوک شرق و غرب در این روشن فکری تاثیر گذار بودند. (سیا و جنگ سرد فرهنگی/ شهبازی،عبدالله)

بعد از حملۀ آمریکا به ژاپن و افتادن بمب اتم در هیروشیما و ناکازاکی، کشورهایی که با آمریکا متحد بودند، تشکیلاتی به نام پیمان ناتو را در سال ۱۹۴۹ راه اندازی کردند. از آن طرف در سال ۱۹۵۵ با پافشاری شوروی کشورهایی که زیر نظر شوروی بودند در پیمانی به نام ورشو قرار گرفتند. که این خود باعث بالاتر رفتن حساسیّت سازمان‌های اطلاعاتی شد. از طرفی درگیر‌های جاسوسی بین دو کشور شوروی و انگلیس قبل از جنگ اوّل آغاز شده بود، امّا بعد از جنگ جهانی دوّم این درگیری‌ها با شدّت بیشتری ادامه پیدا کرد. با شکل گیری این دو گروه از متحدان یا همان بلوک‌های شرق و غرب عملاً جنگ به مبارزات جاسوسانه تبدیل شد. می‌توان گفت خط مقدم جهانی دیگری در سازمان‌های جاسوسی شکل گرفته بود. و در این مبارزات سازمان KGB یا همان سازمان جاسوسی شوروی تنها با بریتانیا مبارزه نمی‌کرد، بلکه هدفش تمام کشورهایی متحد با آمریکا و بریتانیا بود. بعد از مرگ استالین سازمان جاسوسی شوروی به چنان قدرتی دست یافته بود که توانست نفوذی چشمگیر در میان سازمان‌های اطلاعاتی دیگر داشته باشد.

علاوه بر فعالیت کسب اطلاعات، یک سازمان سری وظیفه مهم دیگری دارد که «حفاظت» یا «ضدجاسوسی» میباشد. این وظیفه بیشتر جنبه دفاعی دارد، اما میتواند به همان اهمیت وظایف دیگر و بایستی هم اینطور باشد-جنبه تعرضی پیدا نماید و به ناچار در شبکه و دستگاه جاسوسی طرف مقابل سایه به سایه ماموران و جاسوسان انها در عملیات سری ان‌ها رسوخ نماید. این فعالیت در موردی است که صحت از ضد جاسوسی بمیان میآید و بدیهی است که تمام اقدامات و فعالیت‌های هر مامور بایستی نه تنها با اطلاع رئیس مربوطه بلکه به دستور صریح او انجام پذیرد. (اسرار سازمان‌های سری/گرت بوخهایت)

اوج درگیری را‌ها را می‌توان در سال‌های ۱۹۵۳ تا ۱۹۸۵ دید که اکثر این درگیری‌ها مربوط به سازمان‌های اطلاعاتی، مربوط به ۳ سازمان CIA ‘ SIS ‘ KGB بود.  جاسوس‌ها همیشه افراد جذاب و مرموز بوده اند که نقش مهمی در روابط رقابتی کشور‌ها به خصوص در زمان جنگ دارند.

تا حدودی می‌توان گفت، جاسوس‌های بریتانیا و شوروی از بد نام ترین و معروف ترین آن‌ها بوده. قصه فیلم،در همین گیر و دار‌ها روایت می‌شود. ماجرای فیلم حول محور سازمان اطلاعاتی بریتانیا، که اصطلاحا در فیلم «سیرک» نامیده میشود، میچرخد که طعمه نفوذ یکی جاسوس دوجانبه شده است. «کنترل» رئیس وقت سازمان است که گام‌های نخست را برای تشخیص هویت جاسوس بر میدارد و شروع فیلم با فرستاده شدن فرد معتمد «کنترل» به مجارستان، برای تشخیص هویت جاسوس است. با شکست خوردن عملیات و مرگ کنترل، «جورج اسمایلی» که قبلا از سازمان اخراج شده بود برای پیدا کردن جاسوس دو جانبه از طریق وزیر، مامور میشود...

فیلم از همان ابتدا تصویری مرموزانه را به نمایش می‌گذارد که حاکی از خیانت یکی از اعضای سازمان است که در فیلم «سیرک» نامیده می‌شود. با توجه به جمله‌ی «کنترل» که اوایل فیلم در جلسه‌ای محرمانه به اعضای رده بالای سیرک می‌گوید که، « هیچ چیز واقعی نیست «، سازمان را در حال حاضر به یک مکان غیر قابل اعتماد تشبیه می‌کند؛ سازمانی که با توجه به انچه قبلا ذکر شد «سیرک» نامیده میشود؛ در ان فردی مانند رهبر یک سیرک، نمایشی مضحک برای تماشاگرانی اجرا می‌کند که خود را راضی به فریب خوردن کرده اند.

نکته‌ای را باید یاداور شد، تفاوت فیلم در زمینه فرم و محتوا با سایر فیلم‌های جاسوسی قبل از خود است. اگر به کتاب گینس مراجعه کنید متوجه میشوید که سود اور ترین فیلم‌های چند قسمتی گونه اکشن «داستان‌های جیمز» است. «جیمز باند» مامور مخفی سازمان اطلاعاتی انگلیس، موسوم به «ام‌ای سیکس» است و شماره سازمانی و رمز عملیاتی او «۰۰۷» بوده. تا کنون ۲۱ فیلم از مجموعه داستان‌های جیمز باند ساخته شده و روی پرده رفته. «باند» نمونه تمام عیار جاسوس انگلیسی زمان جنگ سرد بوده که امروزه با تمام شدن آن دوره هنوز با همان ویژگی‌های شخصیتی در فیلم‌های سینمایی ظاهر میشود. او با معیار‌های خاص قهرمانان داستان‌ها و فیلم‌های سینمایی جاسوسی آن دوران، متشخص، خوش لباس، با توانایی بدنی بالا، توانا در جذب اطرافیان و. . . است که همین ویژگی‌ها از او قهرمانی متفاوت با قهرمانان خیالی سینما و ادبیات عامه پسند امریکا میسازد. او همواره خود را با شیوه منحصر به فرد به دیگران معرفی میکند؛ معمولا برای گفتن نامش جمله‌ی «باند... جیمز باند» را با تاکید نام خانوادگی خود و مکثی که گویی برای تاثیر بیشتر کلام گنجانده شده است، میگوید. تا پیش از فروپاشی شوروی، تهیه‌کنندگان باند فقط و فقط به مساله جنگ سرد و حواشی پیرامون ان میپرداختند ولی پس از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد سازندگان فیلم‌های جیمز باند به موضوعات دیگری چون تروریسم در مورد شورشیان چچن، سلطه جهانی درمورد چین و مانند آن میپردازند. (سینمای جهان،سینمای اکشن/ موسوی، اشرف السادات)

با عطف به موارد ذکر شده میتوان از ساختار شکنی‌ای صحبت کرد که در رسالت عرف گونه‌ی ظاهر فیلم شکل گرفته، به گونه‌ای که با کمی اغراق مخاطب پس از اشنایی زدایی با فیلم درگیر حسی غافلگیرانه میشود، مخاظبی که قبلا برخوردش با این عنوان و گونه از فیلم‌های سینمایی اکثرا با ریتمی کشش دار، درگیری خونین، به خدمت گرفتن تکنولوژی و... همراه بود؛ اکنون مواجهه‌ای با فیلمی دارد که کارگردانش (توماس الفردسون) هیچ ایمانی به دیدگاه کارگردانان همسنگر قبل از خود ندارد.

از مجموعه‌ی به وجود آوردن این اختلافات میتوان به عدم استفاده از عناصر بصری فریبنده نام برد. از مهمترین این عناصر بدن یا جسم شخصیت‌ها است، طبق انچیزی که پیشتر گفته شد انتظار میرود که بازیگران فیلمی جاسوسی، از بدن توانمند برخوردار باشند، اما بر خلاف انتظار در هیچ صحنه‌ای از فیلم بازیگران متَکی به توانایی بدنی خود نیستند، به عبارت دیگر در این سطح از جایگاه عملیاتی توانایی بدنی موضوعیتی ندارد؛ این را میتوان تاکیدی از جانب کارگردان قلمداد کرد که برای حل کردن پازل روبرو باید توانایی‌های ذهنی را درگیر کرد.  تاکید بعدی را میتوان عدم استفاده از جذابیت‌های جنسی، نام برد، چرا که بر خلاف اکثر فیلم‌های جاسوسی که شخصیتی با جنس مونث به همراه جذابیت بصری از ارکان جدایی نا پذیر ان بود، جنس زن یا به طور کلی جنسیت در اینجا با جلب توجه کمرنگ تری، ارائه میشود.

تاکید سوم را میتوان بر اساس عدم وجود درگیری‌ها و تعقیب و گریز‌های دیوانه وار با کمک به خدمت گرفتن تکنولوژی، پایه گذاری کرد.

میتوان گفت «جورج اسمایلی» شخصیت اصلی فیلم با استفاده از همین شرایط بوجود امده سوم، و با استفاده از هوش و زکاوت خود و تیم کوچکش، به دنبال تعقیب سر نخ‌ها و کشف نفوذی میپردازد.

بعد از شکست عملیات مجارستان و مرگ «کنترل»، «اسمایلی» اداره امور تشخیص هویت نفوذی را به عهده می‌گیرد. در ادامه جست و جو‌های «اسمایلی» اولین سرنخ هم برای مخاطب و هم برای «اسمایلی» بدست می آید که مهره جاسوس یکی از چهار اعضای عالی رتبه «سیرک» هست و عامل اصلی اخراج «اسمایلی» از «سیرک» نیز خود اوست.  شروع فیلم را می‌توان مانند یک کوه در نظر گرفت، شروعی آرام که رفته به رفته در همان سکانس به نوک قله می‌رسد و مخاطب را تشنۀ کسب اطلاعات و گره گشایی می‌کند. فیلم کاملاً متفاوت است با فیلم‌های هیجانی و اکشن روز. همانگونه که در مورد اشخاص فیلم گفته شد، مخاطب هم نیازمند فعالیت ذهنی و حل معما دارد. از این رو این فیلم نظر هر بیننده‌ای را به خود جلب نمی‌کند. بر خلاف ساختار فیلم می‌توان «کنترل» را یک دانای کل ذهنی برای فیلم در نظر گرفت که نوع نگاه خود را در مخاطب نیز القاء کرده، فضایی خیانت کار. اسمایلی (گری اولد من) امّا از همان ابتدای حضورش در فیلم با توجه به اجهافی که در حقش شده،با نشان دادن توانایی‌های ذاتی خود فردی امین و قابل اعتماد برای مخاطب شناخته می‌شود که با تکیه بر گام‌های او می‌توان دست به گره گشایی زد. او انقدری با کنترل نزدیک بود که بتواند پا جا پای او بگذارد.

ریکی تار(تام‌هاردی) بعد از تماسی که با معاون وزیر میگیرد و خبر وجود یک جاسوس دو جانبه در حلقه اول سیرک را میدهد، وزیر را بر آن میدارد که اسمایلی را به طور مخفی وارد عمل کند. «کارلا» فردی است که تمام منازعات مخفیانه شوروی غلیه بریتانیا توسط وی صورت میگیرد. او که فردی بسیار باهوش است، توانسته با شناخت کامل اعضای سیرک، انجا را دستخوش تغییراتی باب میل خود کند.

«آللاین» که از شکست عملیات مجارستان به بعد ریاست سیرک را به عهده گرفته،به دنبال عملی کردن کردن پروژه «عملیات جادو» است. این عملیات برای مقابله با کارلا است که طی آن و در صورت موفقیت اطلاعات سازمان ارتقا یافته و همین امر باعث بازگشتن آبروی سازمان می‌شود.

از سکانس‌های ماندگار فیلم می‌توان به سکانس ورود یک حشره به درون ماشین اشاره کرد، که در آن نحوۀ واکنش نشان دادن افراد همان شکل واکنش نشان دادن افراد مختلف سازمان به وقایع اطرافشان است. «پیتر گیلام» به شدّت سعی می‌کند حشره را با دست از ماشین بیرون کند. «مندل» خونسرد و بدون حرکت است. و امّا در آخر اسمایلی با متانت شیشه را پایین می‌کشد و حشره را بیرون می‌کند. این همان کسی است که حلال مشکلات سازمان است. کسی که فکر می‌کند، تحلیل می‌کند و در آخر درست ترین تصمیم را می‌گیرد. از سکانس‌های دیگر صحنه‌ی چشم در چشم شدن‌هایدن و جو، صحنه‌ی کشته شدن‌هایدن، سکانس‌هایی هستند که به زعم نگارنده تعمداً توسط کارگردان اینگونه طراحی شده اند تا پایانی بسته به درک مخاطب را رقم بزند.

در فیلم با نقطه گنگی هم مواجه میشدیم؛ پیتر و اسمایلی در رفت و آمد جست و جو‌هایشان سرنخی را پیدا میکنند که نشان میدهد که «جیم» دو ماه بعد از اینکه خبر مرگش در مجارستان تایید میشود؛ فیشی به عنوان پرداخت با مبلغ ۱۰۰۰ دلار دریافت کرده است، همین سرنخ باعث اثبات زنده بودن جیم میشود که طبق روابط علت و معلولی موجود در متن منظقیست، اما اینکه اسمایلی چطور توانسته بفهمد که جیمی در مدرسه‌ای مشغول به کاراست جای سوال دارد؟!

یکی دیگر از بهترین سکانس‌های فیلم و تاکیید کننده تضاد و پارادوکس موجود در فرم و محتوا فیلم، جایی است که نشان داده میشود پیتر همجنس گراست (. پیتر که از لحظه ورود به فیلم میتوان گفت مورد لطف اسمایلی قرار گرفته بود، بعد از اینکه اسمایلی به او میگوید که در این راه باید از هرچیز که مانع ادامه حرکت تو میشود دست بکشی)، در حال جدا شدن از معشوقه اش است. همین صحنه نشان دهنده عشق و وفاداری افراد عملیاتی واقعی و سالم گروه کوچک اسمایلی است، که نقطه مقابل خیانت‌های صورت گرفته توسط امین ترین افراد سیرک است. از عناصر دلنشین فیلم، ترکیب مناسب و دلنشین تدوین، موسیقی، نور و رنگ است، بطوریکه با استفاده از رنگ، فضای زمانی فیلم قابل درک کرده، و با خذمت گرفتن تمام عناصر توانسته تمام اتفاقات و مفاهیم را به مخاطب تزریق کند.

و امّا در آخر، این فیلم را می‌توان به عنوان یک پکیج قوی و مناسب نام بُرد، که همه‌ی ارکانش در مقایسه با متد‌های مخصوص به خود نمرۀ قبولی را گرفته‌اند. درخشان ترین این ارکان فیلمنامۀ فیلم و بازی بازیگران است؛ فیلمنامه‌ای که هم نوشته‌ای پُر کشش و جذاب دارد و هم برگرفته از چند داستان موازی هست. همان قدر که فرم ظاهری فیلم دلنشین بود، اغراق نیست اگر گفته شود که تنها با خواندن فیلم نامه نیز می‌توان اتمسفر کلی فیلم را حس کرد. می‌شود گفت ساختار فیلم نامه قله قله است که هیچ گاه سیر پیشبرنده‌ی درام مخاطب را در سراشیبی پایین کوه قرار نمی‌دهد. به عبارتی قرار نیست با هر گره گشایی که توسط مخاطب صورت می‌گیرد از روند پرتاپ رگباری سر نخ‌ها کاهیده شود و جذابیت انها کم شود. نقطه‌ی قوت دیگر فیلم بازیگران توانمندش هستند؛ به عنوان مثال گری اولد من بازیگر نقش اول فیلم توانسته بود به راحتی از پس نقشی که به تصمیم کارگردان از حالت بیرونی به درونی تطور پیدا کرده، بر بیآید.

  • محمد فرهادی

تبلیغات

ارسال دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جهت ارسال دیدگاه خود ابتدا بر روی کادر «من ربات نیستم» کلیک کنید.
پس از تایید، دکمه «ارسال دیدگاه» نمایان خواهد شد که با کلیک بر روی آن می توانید دیدگاه خود را ارسال نمایید..