سه شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲ ۲۶ سپتامبر ۲۰۲۳
ویجت ها و آخرین اخبار
تیتر یک و اخبار برگزیده
آخرین اخبار، ویجت ها و جدول ها

گفتگوی هنرمندنیوز با آهنگساز، ترانه ‌‌سرا و خواننده

شروین شَروه، متولد خردادماه هزار و سیصد و شصت و شش در مشهد، دانش‌آموخته‌ی فلسفه در دانشگاه بین‌المللی قزوین و روانشناسی در دانشگاه فردوسی مشهد و نیز تحصیل‌کرده‌ی موسیقی در کنسرواتوار موسیقی تهران است. او که سابقه‌ی سال‌ها تدریس پیانو، تئوری موسیقی، آهنگسازی و بداهه‌‌نوازی در آموزشگاه‌های آزاد موسیقی را در کارنامه‌ی خود دارد همچنین آکادمی آنلاین موسیقی خودش را تحت عنوان «آکادمی موسیقی شَروه» راه‌اندازی کرده است. از دیگر فعالیت‌های او می‌توان به تأليف یک کتاب راهنمای بداهه‌نوازی و آهنگسازی جَز، فارسی‌سازی بیش از صد ترانه‌‌ی استاندارد موسیقی جَز در پروژه‌ای به نام «آواز بی‌مرز من» و تهیه، تولید و انتشار دو آلبوم از همین پروژه اشاره کرد.
شروین شَروه، متولد خردادماه هزار و سیصد و شصت و شش در مشهد، دانش‌آموخته‌ی فلسفه در دانشگاه بین‌المللی قزوین و روانشناسی در دانشگاه فردوسی مشهد و نیز تحصیل‌کرده‌ی موسیقی در کنسرواتوار موسیقی تهران است. او که سابقه‌ی سال‌ها تدریس پیانو، تئوری موسیقی، آهنگسازی و بداهه‌‌نوازی در آموزشگاه‌های آزاد موسیقی را در کارنامه‌ی خود دارد همچنین آکادمی آنلاین موسیقی خودش را تحت عنوان «آکادمی موسیقی شَروه» راه‌اندازی کرده است. از دیگر فعالیت‌های او می‌توان به تأليف یک کتاب راهنمای بداهه‌نوازی و آهنگسازی جَز، فارسی‌سازی بیش از صد ترانه‌‌ی استاندارد موسیقی جَز در پروژه‌ای به نام «آواز بی‌مرز من» و تهیه، تولید و انتشار دو آلبوم از همین پروژه اشاره کرد.

هنرمندنیوز: چرا از میان سبک‌های گوناگون به سراغ موسیقی جَز رفته‌اید؟

جَز یعنی آزادی!  و البته از دید من جَز تنها یک سبک موسیقی نیست بلکه در حقیقت نوعی نگرش است، جَز که در حوالی دهه‌ی ۱۹۰۰ میلادی در آمریکای شمالی ظهور کرده ریشه در موسیقی دیگری به نام بلوز داشته و بلوز همان فریاد گاه غمگنانه و گاه سرخوشانه‌ی سیاهان ستمدیده‌ای بوده که از فقر و تبعیض و از عشق و آزادی می‌خوانده‌اند، موسیقی جَز سپس بلوز را با سنت‌های موسیقایی متعدد دیگری در هم آمیخته و به نمونه‌ای زنده‌تر، پُرهیجان‌تر، جوینده‌تر و پیچیده‌تر از همان فریاد دادخواهی تبدیل شده است، میراث جَز در طول بیش از ۱۰۰ سال در سراسر جهان گسترش یافته و ندای آزادی، صلح و امیدواری سر داده است، جالب است که جَز اصلاً در ذات خودش هم مستلزم آزادگی است و این آزادگی البته شجاعت می‌خواهد: جَز، یک موسیقی بداهه‌پردازانه است و باید شجاع بود تا بتوان موسیقی را در لحظه‌ی اجرای آن خلق کرد، جَز، از کسی که اجرایش می‌کند انتظار ارائه‌ی بیانی شخصی و منحصربه‌فرد دارد که این باز لازمه‌اش شهامت است، جَز، عرصه‌ی تجربه‌گرایی و ابتکار عمل است و برای نوآور شدن، روحیه‌ای جسور و ذهنی آزاداندیش کارساز خواهد بود، خلاصه اینکه جَز برای من تمامی این ارزش‌هاست و مشتاقم که با هم‌زبانانم درباره‌ی این ارزش‌ها گفت‌وگو کنم.

برای بیشتر دیده شدن چه المان‌هایی را در سبک کاری‌تان در نظر می‌گیرید؟

خب حقیقت این است که این "بیشتر دیده شدن" برای من اهمیت دارد چرا که اساس کارم آشنا کردن ایرانی‌ها با همان میراثی است که گفتم. اما به عنوان یک موزیسین مستقل و بدون برخورداری از هرگونه حمایت مؤثری که به تحقق رویای من کمک برساند ابزارهای محدودی در اختیار دارم، گاه به تجربه می‌بینم که مخاطبانم با ترانه‌ی مشهورتری که نسخه‌ی انگلیسی آن را پیش‌تر در فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی شنیده‌اند ارتباط بهتری برقرار می‌کنند؛ اما خب کار من نمی‌تواند به همین محدود شود و در واقع قصد من از اساس، به‌گوش‌رسانی ترانه‌ها و سبک‌وسیاقی پیش‌تر شنیده‌نشده است، بنابراین گویا لازم است نخست راه‌آهنی ساخته شود تا سپس قطاری روی آن به حرکت درآید به این معنا که باید ابتدا چیستیِ جَز توضیح داده شود و همه‌ی زیبایی‌هایش در یک قاب فرضی تصویر شود تا احتمالاً مخاطب سرش را از روی کنجکاوی به سوی آن برگردانَد و سپس باید امیدوار بود که از آنچه که دیده به وجد بیاید و بخواهد بیشتر ببیند و بداند.

موسیقی جَز در چه وضعیت کلی در موسیقی ما قرار دارد؟

خوشبختانه جَز در میان موزیسین‌های ایرانی نیز پیگیرندگان جدی، ثابت‌قدم و نسبتاً قدیمی دارد و روزبه‌روز هم اوضاع بهتر می‌شود اما به هر حال تعدادشان به نسبت کل جامعه‌ی موسیقی بسیار اندک است. البته قابل توجه است که فعالیت موزیسین‌های جَز ایرانی غالباً در چهارچوب موسیقیِ سازی چشمگیرتر بوده تا آوازی؛ که این البته استثنائاتی هم دارد. با این همه، در میان مخاطبان و موزیسین‌های سایر سبک‌ها، شناخت بسیار محدود و مبهمی از این موسیقی وجود دارد و دلیلش هم کمیِ منابع فارسی کارآمد دراین‌باره است که خب با کوشش‌هایی که در ترجمه و تألیف صورت گرفته اخیراً دست‌کم این کمبود کمتر از قبل احساس می‌شود.

آیا مخاطبان این سبک خاص هستند و تعداد آن‌ها کمتر است؟

به طور کلی، جَز در کشور ما بیشتر مورد توجه جوانانی از قشر متوسط تحصیلکرده است که با زبان انگلیسی آشنایی دارند و هر یک به طور مستقل و از طریقی منحصربه‌فرد مسحور جادوی آن شده‌اند. اما ضمناً در اغلب موارد، این جلوه‌ی جادویی جَز در نظر این افراد همان‌طور "عجیب و مرموز" باقی می‌ماند و تصویر آن در ذهنشان به عنوان "سبکی بغرنج و معماگونه" نقش می‌بندد. البته عده‌ای هم با جست‌وجوی بیشتر، این تصویر ذهنی را به تدریج کامل‌تر می‌کنند و به مخاطبان جدی‌تری بدل می‌شوند، اما در مجموع، جَز در ایران در حلقه‌ای نسبتاً بسته بازشناخته و پیگیری می‌شود و برای من شخصاً مهم است که اینگونه نباشد و اصلاً هدفم پل زدن میان این میراث و سلیقه‌ی عمومی است. من این کار را از سال‌ها قبل با ترجمه‌ی متن شمار قابل‌توجهی از ترانه‌های محبوب جَز به زبان فارسی آغاز کرده‌ام به گونه‌ای که ترانه‌ی ترجمه‌شده بتواند بر روی همان ملودی اصلی قطعه خوانده شود و همان معنا و محتوا را به زبانی جدید (فارسی) بیان کند. خلق نسخه‌های فارسی از ترانه‌های مشهور غیرایرانی البته پیش از این هم سابقه داشته اما مبنای کار غالباً سرودن ترانه‌ای یکسره نو و فارغ از ترانه‌ی اصلی بوده است. در کار من اما چنان که گفتم ما برگردان همان کلام را به زبان فارسی خواهیم شنید که به شکل آهنگین، موزون و مقفا ترجمه شده و بر ملودی پیشین خودش سوار است. قصد من از این کار آن بوده که مخاطب فارسی‌زبان بتواند دست‌کم در قدم نخست، حرف حساب و جان پیام این ترانه‌ها را به زبان مادری خودش بشنود و دریابد و اگر به دلش نِشست، آن را پی بگیرد. با چنین ایده‌ای سرانجام در سال‌های اخیر، تعدادی بازآفرینی فارسی از ترانه‌های جَز را مستقلاً تهیه و تولید کردم و البته به لحاظ موسیقایی هم کوشش کردم تا در مواردی استایل‌های متعارف موسیقی جَز را با عناصری از موسیقی ایرانی در هم بیامیزم. تاکنون دو آلبوم از این پروژه که در نهایت، "آواز بی‌مرز من" نامیده شد منتشر شده و با سِرچ نام من به زبان انگلیسی در پلتفُرم‌های بین‌المللی موسیقی قابل دسترسی است.

در انتخاب ترانه‌هایی که ترجمه و بازآفرینی می‌کنید چه ویژگی‌هایی را در نظر می‌گیرید؟

برای من به طور شخصی، عمومیت داشتن پیام یک ترانه و محدود نبودن آن به زمانه و یا جغرافیایی خاص اهمیت دارد. همچنین برایم مهم است که معنای ترانه با تجربه‌ی زیسته‌ی خودم پیوند داشته باشد و نخست در خود من حس همدلی ایجاد کند. ضمناً چون شخصاً همیشه دغدغه‌ی آزادی، عدالت و رواداری اجتماعی را داشته‌ام و جَز را نیز اساساً نماینده‌ی همین معانی یافته‌ام چنین درونمایه‌هایی همواره مرا به خود جذب کرده‌اند. دسته‌ی دیگر هم البته ترانه‌های برانگیزاننده و بیدارکننده‌ای هستند که از امید به آینده و اراده برای سرزنده بودن و دلسرد نبودن می‌گویند و همین ویژگیِ آن‌ها مرا به ترجمه و بازآفرینیشان ترغیب می‌کند.

در رابطه با کتابی که‌ منتشر کرده‌اید هم صحبت می‌کنید؟

«جَز، این کوه شخصی» نام کتابیست که تألیف کرده‌ام و توسط انتشارات سرود به چاپ رسیده است. "کوه شخصی" به تعبیر من نماد مسائل روانشناختی کمابیش اجتناب‌ناپذیری است که موزیسین جَز با آن‌ها مواجه می‌شود تا بتواند به همان آزادگی و شهامتی دست یابد که در آغاز گفتم. بداهه‌پردازی در موسیقیِ پیچیده‌ای همچون جَز کار ساده‌ای نیست و تماماً هم در مسائل فنی موسیقایی خلاصه نمی‌شود بلکه جنبه‌های روانی متعددی دارد که به نوع نگاه ما به خودمان و به موسیقی و آنچه که از خودمان و از این هنر انتظار داریم برمی‌گردد و شرح آن مفصل است. اما این کتاب ضمناً تنها به علاقه‌مندان جَز اختصاص پیدا نمی‌کند و حاوی مطالب آموزنده و الهام‌بخش بسیاریست که می‌تواند برای دنبال‌کنندگان سایر سبک‌ها هم مفید واقع شود. کتاب من در واقع یک کتاب راهنمای بداهه‌نوازی و آهنگسازی است که بیانی سرراست و بی‌تکلف و از حیث آموزشی، دیدگاهی بدیع و عملگرایانه دارد.

سختی‌ها و شیرینی‌های این حرفه چیست؟

موزیسین بودن به عنوان یک حرفه به‌خودی‌خود زیباست و عرصه‌ایست برای خودشکوفایی مدام و پویایی شخصی و حرفه‌ای ... منتها در کشور ما سازوکارهای لازم برای حمایت از اهالی این هنر به درستی فعال نشده و همین موجب شده تا فردفرد دست‌اندرکاران این حرفه، هر یک به میزانی از نوعی حس ناکامی و رهاشدگی در رنج باشند. تداوم چنین رویّه‌ای در طول چندین دهه به اعتقاد من به شیوع یک روحیه‌ی "یکدیگرستیزی" در میان همکاران من منجر شده است. به این معنا که نقل هر محفلی که احیاناً از چند موسیقیدان تشکیل شده باشد غالباً بدگویی، تخریب و محکوم کردن دیگر فعالان این عرصه است. به عنوان مثال، بسیار پیش می‌آید که هنرمندان موسیقی سنتی ایرانی چشم دیدن اهالی موسیقی راک و متال را نداشته باشند یا موسیقیدانان سبک کلاسیک غربی، موسیقی رپ و هیپ‌هاپ را بی‌ارزش تلقی کنند و باز بسیار رایج است که تمامی گروه‌های یادشده با نفرت و بی‌رحمیِ تمام به خواننده‌های پاپ بتازند نبود امکانات دولتی برای حمایت از انواع غیرتجاری موسیقی موجب رواج خشمی فراگیر نسبت به موزیسین‌های پاپ شده و گویی موفقیت‌های تجاری هر یک از آنان به منزله‌ی خاری در چشم دیگر موسیقیدانان است. حتی در فضای یک سبک معین هم هر موسیقیدان اغلب خودش را در رقابتی هولناک با موسیقیدانان هم‌سبک خودش احساس می‌کند و محدود بودن فرصت‌ها باعث گسترش بی‌تحملی، بیزاری و برتری‌جویی‌های غیرمنطقی شده است. هنگامی که این روحیات در بدنه‌ی جامعه‌ی هنری نهادینه شد به تدریج به طبقات مختلف هنرجویان و مخاطبان هم سرایت می‌کند و آن‌ها هم به قضاوت‌های تندوتیز و غیرمنصفانه عادت می‌کنند و می‌خواهند سر به تن هر کسی که آفرینش هنری‌اش بر خلاف نظر آنان است نباشد. این قصه سر دراز دارد اما به طور مشخص، درباره‌ی بازآفرینی آثار شناخته‌شده‌ی قدیمی که با کار من هم مرتبط است بارها شاهد بوده‌ام که آدم‌ها اینگونه عکس‌العمل نشان می‌دهند که: "چرا دست از سر کار این بزرگان برنمی‌دارید؟" و "چرا تن آهنگساز را در گور می‌لرزانید؟" و یا "نکنید! با خاطرات ما اینطور بازی نکنید!". حقیقت این است که این حملات و خود-محق‌-پنداری‌ها در مواجهه با حاصل کار هنرمند اصلاً پذیرفتنی نیست و معنی و مفهومی که با روح هنر سازگار باشد هم ندارد. بازآفرینی آثار مهم گذشته، یک روش مرسوم و بی‌عیب‌وایراد برای دستیابی به تجربه‌های بدیع و چه بسا نمایاندن ابعاد تازه‌ای از یک اثر و یا حتی افزودن عناصر محتوایی جدید به آن است و جنبه‌های فنی مختلفی هم دارد از قبیل شخصی‌سازی، بومی‌سازی، به‌روز کردن، تلفیق، ترجمه و ... فعالیت هنری در فضایی سالم‌تر و آزادتر که در آن هنرمند برای هر اقدام هنری‌اش به دلایل واهی مختلف به صلابه کشیده نشود بدون شک تجربه‌ای شیرین‌تر، نویدبخش‌تر و عادلانه‌تر خواهد بود؛ به همین دلیل، من همواره هنرجویان خودم را از قضاوت‌های سلیقه‌ای، خودپسندانه و حق‌به‌جانب درباره‌ی کار دیگر هنرمندان منع می‌کنم.

باندبازی و مافیا چقدر در این حرفه وجود دارد؟

حقیقت این است که من برای مصون ماندن از تنش‌های شایع در فضای موسیقی کشورمان عملاً از فعالیت‌های رسمی نظیر برگزاری کنسرت، داشتن اسپانسر و ... اجتناب کرده‌ام. اما برایم روشن است که متولیان دولتی باید با طراحی و اِعمال سیاست‌های کلان فرهنگی و اختصاص بودجه‌های مناسب از سلامت این فضای هنری و تمامی شعبه‌ها و شاخه‌های مرتبط با آن اطمینان حاصل کنند.  موسیقیدانان، تهیه‌کنندگان، برگزارکنندگان کنسرت، خبرنگاران، اهالی رسانه، منتقدین و ... مانند فعالان هر صنف دیگری هنگامی که از امنیت مالی و معیشتی مناسبی برخوردار نباشند عاقبت راه‌های نامناسبی را برای رتق‌وفتق امورشان خواهند یافت و به طور طبیعی، حریص‌ترین افراد از میان آنان تیم‌های کوچک و بزرگی را تشکیل می‌دهند که "مافیای موسیقی" نام می‌گیرند و به غیرمنصفانه‌تر شدن همه چیز دامن می‌زنند. این مشکلات با سرزنش کردن این افراد یا گروه‌های اصطلاحاً مافیایی حل نخواهد شد و رفع آن‌ها نیازمند راه‌حل‌های کلان، ساختاری و درازمدت است.

چه پیامی برای علاقه‌مندان این راه دارید؟

همان‌طور که در بخش دیگری از سخنانم گفتم آنچه که قلباً آرزوی تحققش را دارم گسترش آزاداندیشی و روحیه‌ی مدارا در میان هنرمندان موسیقی و مخاطبان این هنر است. اینکه به نسبی بودن ارزش‌های منتخب خودمان پی ببریم و بی‌محابا با اتکا به آن ارزش‌ها به حاصل تلاش آفرینندگان موسیقی حمله‌ور نشویم. به خاطر داشته باشیم که هنرمند نه تنها در انتخاب‌های خلاقه‌ی خودش آزاد است بلکه همچنین صاحب حقوقی هم هست که باید محترم شمارده شوند. مثلاً او حق دارد که مثل ما فکر نکند و کارش را مطابق سلیقه و استانداردهای ما پیش نبَرَد! هنرمند محق است که تجربه‌های بی‌سابقه را بیازماید بی‌آنکه مورد توهین و فحاشی قرار بگیرد! یا برعکس، او حق دارد که اگر خواست، اصلاً نوآوری نکند و تنها به اجرای آثار قدما بپردازد بی‌آنکه به "تحجر و کهنه‌پرستی" متهم شود! هنرمند حق دارد که کارهای به‌غایت ژرف و آوانگاردی تولید کند که مخاطبان بسیار اندکی دارند بی‌آنکه به او اَنگ "مردمی نبودن" زده شود! یا برعکس، محق است که کارهای سرگرم‌کننده و نه چندان عمیقی بیافریند بی‌آنکه "عوام‌فریب و شارلاتان" نامیده شود! جَز در فُرم و محتوای خودش ترویج‌دهنده‌ی همین نگرش است: به فردیت انسان‌ها ارزش و اعتبار می‌دهد، گوناگونی و تنوع را ارج می‌نهد و ما را به رواداری و پذیرش هر چه بیشتر دعوت می‌کند. پس پیام من هم برای علاقه‌مندان موسیقی، چیزی به جز همین پیام آزادی و آشتی نیست.

از برنامه‌های پیش رو صحبت کنید.

راستش قصد دارم با همه‌ی توانم پروژه‌ی "آواز بی‌مرز من" را ادامه دهم و ده‌ها ترجمه‌ی فارسی باقیمانده از این مجموعه را ضبط و تولید کنم. این پروژه البته در نهایت تنها به موسیقی جَز محدود نشده و ترانه‌هایی از دیگر سبک‌ها مانند راک، بلوز، سول، لاتین و ... را هم شامل شده است. در این میان، نمونه‌های بی‌نظیری از قطعات رهایی‌بخش راک از جمله آثار جان لنون، باب دیلن، پینک فلوید، کوئین و ... هم به چشم می‌خورند که برای تولید و ارائه‌ی آن‌ها لحظه‌شماری می‌کنم. همچنین کتاب داستان کوتاهی هم نوشته‌ام که "پیانیست ماه‌زده" نام دارد و دربردارنده‌ی پرسش‌های بنیادین مهمی درباره‌ی نحوه‌ی آموزش موسیقی به طور کلی است. در نهایت، باز هم مانند قبل تلاش خواهم کرد که کار تدریس خودم را در قالب آکادمی آنلاین  موسیقی شَروه گسترش دهم و در کنار آن به فکر یک مجموعه‌ی تصویری طبقه‌بندی‌شده از نمونه‌های خصلت‌نمای سبک‌های گوناگون موسیقی هستم که قرار است تحت عنوان "ببین‌بشنو" به آموزش سبک‌شناسی موسیقایی کمک کند. خلاصه اینکه یک سر هست و هزار سودا و البته یک قلب و هزار قدرشناسی از شما برای این گفت‌وگو و از تمامی خوانندگانی که با بردباری آن را مطالعه خواهند کرد.

 

عباسعلی اسکتی

تبلیغات

مطالب مرتبط

ارسال دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جهت ارسال دیدگاه خود ابتدا بر روی کادر «من ربات نیستم» کلیک کنید.
پس از تایید، دکمه «ارسال دیدگاه» نمایان خواهد شد که با کلیک بر روی آن می توانید دیدگاه خود را ارسال نمایید..