جمعه ۱۰ آذر ۱۴۰۲ ۱ دسامبر ۲۰۲۳
ویجت ها و آخرین اخبار
تیتر یک و اخبار برگزیده
آخرین اخبار، ویجت ها و جدول ها

گفت‌وگو «محمدرضا باقرپور» نویسنده طولانی‌ترین متن فارسی بدون نقطه و طولانی‌ترین متن فارسی دارای کلمات وارونه:

در هر رشته‌ای از هنر، کسانی بوده‌اند و هستند که سعی کرده‌اند کاری بی‌بدیل انجام دهند که دیگرهنرمندان، شاید از انجام آن، ناتوان بوده‌اند. در عرصه نویسندگی و شعر و شاعری نیز، داشته‌ایم هنرمندان و نوابغی را که با اصول و فن بیان و بدیع و ... شعرهایی را سروده‌اند و نوشته‌هایی را تولید کرده‌اند که در نوع خود، بی‌بدیل بوده است
در هر رشته‌ای از هنر، کسانی بوده‌اند و هستند که سعی کرده‌اند کاری بی‌بدیل انجام دهند که دیگرهنرمندان، شاید از انجام آن، ناتوان بوده‌اند. در عرصه نویسندگی و شعر و شاعری نیز، داشته‌ایم هنرمندان و نوابغی را که با اصول و فن بیان و بدیع و ... شعرهایی را سروده‌اند و نوشته‌هایی را تولید کرده‌اند که در نوع خود، بی‌بدیل بوده است

هنرمندنیوز: در هر رشته‌ای از هنر، کسانی بوده‌اند و هستند که سعی کرده‌اند کاری بی‌بدیل انجام دهند که دیگرهنرمندان، شاید از انجام آن، ناتوان بوده‌اند. در عرصه نویسندگی و شعر و شاعری نیز، داشته‌ایم هنرمندان و نوابغی را که با اصول و فن بیان و بدیع و ... شعرهایی را سروده‌اند و نوشته‌هایی را تولید کرده‌اند که در نوع خود، بی‌بدیل بوده است. در اینجا، نمونه‌ای از این جنس نویسندگان را که این‌بار در نوشتن، خلاقیت و هنر به خرج داده‌اند، برایتان معرفی می‌کنیم.

خالق نوشته‌ای که از آغاز تا پایان آن، کلمه‌ای را نمی‌بینید که نقطه‌ای داشته باشد؛ چیزی که در ابتداء، ممکن است ساده به‌نظر برسد. صاحب این اثر، محمدرضا باقرپور، نویسنده و پژوهشگر آذربایجانی و یک ارسبارانی است؛ سراغ ایشان رفته‌ایم و مصاحبه‌ای را با وی، ترتیب داده‌ایم که در ذیل می‌خوانید:

اخیراً، در کنار سایر کارهای نوشتاری خوبتان، شاهد خبر کاری جدید از شما در حوزه نویسندگی بوده‌ایم که به‌نظر می‌رسد در نوع خود، کم‌نظیر یا احتمالاً، بی‌نظیر بوده باشد؛ همین نوشته بدون نقطه‌تان؛ می‌خواهیم بپرسیم: آیا مشابه این کار، قبلاً شده است؟ یک توضیحی بدهید در این‌خصوص بفرمایید:

با سلام و احترام و با تشکر از شما و سایر همکاران محترمتان، این کار من در واقع، یک کار اول و یک کار جدید نیست؛ قبلاً نوشته‌های بدون نقطه را در زبان عربی و فارسی داشته‌ایم؛ ما خطبه بی‌نقطه امام علی علیه السلام را داریم که باعث شگفتی عوام و هم خواص و اهالی قلم می‌شود؛ این را بیشتر، کسی لمس می‌کند که خود، مشابه این کار را کرده باشد. امام علی آمده‌اند خطبه‌ای را ایراد فرموده‌اند که از حروف معجمه و منقوط در جملات آن استفاده نشده است. طبق اسناد و مدارک موجود، تازه این خطبه، تمام آن چیزی نیست که امام علی علیه السلام ایراد فرموده‌اند و ظاهراً، بیشتر از آن هم بوده است که در نوشته‌های موجود و به‌ جا‌ مانده، همگی آنها نیست و آورده نشده است. حضرت علی علیه السلام، خطبه بدون نقطه را پس از مذاکره اصحاب و بدون درنگ و بلافاصله، ایراد فرموده‌اند که این، بسیار شگفت‌انگیز است و نشانگر تسلط کامل آن حضرت می‌باشد. با اندکی دقت، می‌شود فهمید این خطبه، از مراتب علمى و فکرى بالای امام علی علیه السلام حکایت دارد که بدون درنگ و تأمل و بلافاصله پس از صحبت اصحاب، به ایراد آن پرداخته‌اند. این گفته آن حضرت، در مورد توحید و نبوت و صفات الهى و سنت و سیره رسول الله صلَّى الله علیه وآله می‌باشد که مردم را به تبعیت از آن حضرت و خوداندیشی و خودسازى، دعوت می‌فرمایند. در اینکه این کار قبلاً شده، خب در زمان قاجار هم، یک متن بدون نقطه، نوشته شده متعلق و از سوی میرزا محمد الویری، خطاب به احمدخان سیف الممالک؛ بعد از آن نیز مشابه این کارها، بارها اما به صورت جسته‌ و گریخته و خیلی کوتاه، انجام یافته است که مهمترین و معروف‌ترین آنها، شاید همین نوشته حضرت آیت الله حسن‌زاده آملی بوده باشد که با مضامین عالی، در وصف پیامبر اکرم تدوین شده است. متن بدون نقطه، در اشعار برخی شاعران، همچون: اهلی شیرازی، میرزا عبدالوهاب قطره، وصال شیرازی و ابوالقاسم هم دیده می‌شود. تعداد نویسندگان جدی متن‌های بدون نقطه، شاید به هفت، هشت نفر هم نرسند که البته در بین آنها، دو، سه‌تایشان خوب هستند و قابل قبول؛ هم به لحاظ محتوا و معنا و هم به لحاظ تعداد جملات. اینجانب، بعد از اولین اثر هنری خویش، با عنوان: طولانی‌ترین متن فارسی بدون نقطه با حجمی بالغ بر ۸۵۰۰ کلمه که در حال ثبت مالکیت معنوی اثر می‌باشد، با استعانت از پرودگار متعال، دومین اثر خود را نیز با عنوان: طولانی‌ترین متن فارسی دارای کلمات وارونه، در حجمی بالغ بر ۲۷۷۳ کلمه که ادامه دارد، نوشته‌ام که البته هنوز ادامه دارد. در زبان فارسی، مثل هر زبان دیگری، کلمات متعددی وجود دارند که از آن‌طرف، یعنی چنانچه از انتها به ابتدا هم خوانده ‌شوند، همان کلمات اولیه را می‌سازند یا اینکه کلمات جدید دیگری ایجاد می‌شوند که در معنا و مفهوم جدید دیگری می‌باشند که به این شیوه، وارونه‌نویسی، واروخوانه یا پالیندروم Palindrome می‌گویند که این شیوه نوشتاری، به‌عنوان یک تنوع و درواقع، یک بخت‌آزمایی بوده و نشانگر قدرت قلمی و اشراف و تسلط بیشتر نویسنده بر واژگان زبان فارسی می‌باشد که قبلاً هم، در زبان فارسی و دیگرزبان‌ها نیز، چنین مواردی بوده و مسبوق به سابقه می‌باشد. این روش، در قالب جملات کوتاه و طولانی هم، اعمال شده؛ مانند: «امید آشنایان، شادی ما.» که چنانچه حروف آن، از انتها و پشت سر هم، چیده شوند، همان جمله اولیه را می‌سازند. در متون قدیمی زبان فارسی، به پدیده پالیندروم، مقلوب مستوی، بالانعکاس و جناس مالایستحیل هم، می‌گفتند. روش وارونه‌نویسی، به‌صورت اشعار نیز، آمده است؛ به‌طوری‌که حتی در مواردی معدود و در چند نمونه محدود، کل یک غزل، به این‌شیوه نوشته ‌می‌شده است که کار نسبتاً سخت و زمان‌بری می‌باشد که نمونه‌هایی نیز در این شکل، وجود دارند که قبلاً نیز، توسط برخی اصحاب ذوق و هنر، سروده شده‌اند. مقلوب مستوی، به‌معنای خاص، یک آرایه ادبی، به‌شمار نمی‌آید؛ چرا که اگر مخاطب، اطلاعی از وجود این پدیده در یک مصراع یا در یک بیت و یا در یک شعر کامل یا در هر نوشته ادبی و هنری یا در هر نوشته دیگری، نداشته باشد و نویسنده هم، از قبل، اطلاعی در این‌خصوص ندهد، احتمالاً مخاطب متن، به وجود آن، پی نخواهد برد؛ ازطرفی دیگر، این صنعت، برخلاف سایر صنایع ادبی، باعث زیبایی شعر یا هر متن دیگری هم، نخواهد شد؛ بلکه تنها به‌تعبیری، یک بخت‌آزمایی و زورآزمایی ادبی و شاعرانه از سوی نویسنده آن، تلقی می‌شود و حتی ممکن است به‌جهت رعایت آن از سوی شاعر و نویسنده و محدود شدن متن، هم در معنا و هم مفهوم و در فرم و شکل، در فصاحت و رسایی شعر یا متن نوشته‌شده هم، مشکل ایجاد شود. در ریاضی هم، این شیوه یا درواقع، این بازی با اعداد، وجود دارد؛ در اعدادی، مانند: ۱۰۱ و ۱۹۹۱ یا عدد ۱۵۳۴۳۵۱ که از دوطرف هم، همان عدد می‌شود؛ یا مثلاً در واژه Malayalam که نام یکی از زبان‌های محلی در جنوب غربی هندوستان می‌باشد نیز، چنین حالتی وجود دارد. در بیتی منسوب به حضرت امام علی علیه السلام، به شرح: مودته تدوم لکل هول / و هل کل مودته تدوم؟ نیز وارونه‌نویسی، به کار رفته‌است. در زبان انگلیسی نیز، کلماتی البته محدود و خیلی کم نسبت به زبان فارسی به شکل وارونه وجود دارند که نمونه‌هایی از آن، به‌شرح زیر می‌باشد:

aibohphobia – alula – cammac – civic – deified – deleveled – detartrated – devoved – dewed – evitative – kayak – lemel – level – madam – minim – mom – murdrum – noon – party-trap – racecar – radar – redder – refer – reifier – repaper – reviver – rotator – rotavator – rotor – sagas – solos – space caps – stats – tenet – terret – testset

همچنین، جملاتی نیز، در زبان انگلیسی، به‌شکل وارونه نوشته شده‌اند که چند نمونه از آنها، در زیر آورده شده است:

Straw? No, too stupid a fad; I put soot on warts.

Tide net safe soon; a noose fastened it.

Stop! Murder us not, tonsured rumpots!

Stab nail at ill Italian bats.

“Dennis and Edna dine,” said I, as Enid and Edna sinned.

I saw desserts; I’d no lemons, alas no melon! Distressed was I.

در زبان ترکی آذری هم، چنین کلماتی وجود دارد که می‌توان به‌عنوان نمونه، به کلمات ساده «آتا» و «آنا» اشاره کرد. با دقت در آیات قرآنی هم، چنین مواردی را می‌توان مشاهده کرد؛ مثلاً در بخشى از آیه سوم از سوره مدّثر، جمله «ربّک فکبّر» را داریم که اگر از طرف چپ و از آخر به اول، خوانده شود، باز هم همان «ربک فکبر» مى‌شود یا در قسمتی از آیه چهلم سوره یاسین که آمده:  «کُلٌّ فِی فَلَکٍ» که همان وضعیت را دارد و چه‌‎بسا که موارد دیگری هم، وجود داشته باشند.

اگر این کارها قبلاً شده است، به‌نظرتان، چه ضرورتی داشته و چرا احساس کرده‌اید دوباره باید بشود و اصلاً این کار، نتیجه، پیام و یا اثری دارد یا بیشتر و صرفاً، جنبه تفننی آن، مد نظر بوده است؟

می‌خواستم یک کاری انجام بدهم که کم‌نظیر و در واقع، بی‌نظیر بوده باشد؛ می‌خواستم نشان بدهم که در حوزه نویسندگی هم، مثل سایر حوزه‌های هنری، دست و بالمان باز است و می‌توان کارهای متنوعی انجام داد. این نوشته من، وجه مشخصه‌اش که آن را از سایر موارد مشابه قبلی، به جز متن خطبه امام علی علیه السلام که اصلاً و ابداً قابل قیاس با آن نیست و این طبیعی و کاملاً هم بدیهی است که بحثی در آن نداریم، متمایزش می‌کند، این است که این متن، در واقع طولانی‌ترین متن فارسی بدون نقطه است که تا به حال و تا به این لحظه، نوشته شده است؛ در موارد مشابه قبلی، بیشتر تا ۴۰۰ کلمه یا حداکثر ۸۰۰ کلمه بوده کل چنین متن‌هایی؛ درحالی که نوشته اینجانب، ۷۰۰۰ کلمه را دربرمی‌گیرد و درواقع، بیش از ده برابر، طولانی‌تر از موارد مشابه قبلی است. این نوشته، شروعش، از نیمه شعبان، یکم اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۸ بوده و تا عید سعید غدیرخم همان سال، مصادف با ۲۹ مردادماه، به مدت ۴ ماه، به طول انجامیده که شبانه‌روز کار کرده‌ام؛ بعدش هم که جهت ثبت اثر و اخذ گواهینامه برای ارائه، در سامانه مربوط بارگذاری شده؛ علاوه بر آن، در سامانه و مرکز مالکیت معنوی سازمان ثبت اسناد و املاک کشور نیز این نوشته، در حال به ثبت‌رسانی می‌باشد. اینکه چه ضرورتی داشته است چنین نوشته‌ای، الزاماً ضرورتی نداشته است؛ این، در واقع، یک اثر هنری است در کنار همه اشکال و انواع هنرهای دیگر و انگیزه خاصی هم نداشته‌ام؛ برای خودم جالب بود و یک تفننی بود این کار و اینکه می‌خواستم یک رفرنس قابل دسترسی بوده باشد از مجموعه کلمات فارسی بدون نقطه‌ای که در یکجا، جمع شده است، برای آیندگان و آنهایی که می‌خواهند مشابه چنین نوشته‌ای را بنویسند. این کار در ابتدا سهل به نظر می‌رسد اما وقتی می‌خواهی یک جمله بدون نقطه‌ای بگویی، می‌مانی. کسی که این کار را می‌کند، باید تا حدودی، اشراف داشته باشد بر لغات فارسی و عربی و گنجینه لغاتِ در ذهنش، گسترده‌تر بوده باشد.

این کار، سختی خاصی نداشت برایتان؟ بله؛ سختی که داشت؛ فعل‌ها در زبان فارسی، بیشترشان نقطه‌ دارند و این، کار را سخت‌تر می‌کرد؛ یعنی می‌آمدی یک جمله‌ای را با شور و ذوق و موفقیت، می‌نوشتی و در آخر، می‌ماندی به خاطر فعلش و در فعلش. اولش هم که در حد یکی دو جمله و در پاره‌ کاغذی می‌نوشتم و بیشتر، جنبه آزمایشی و تفننی داشت؛ می‌خواستم ببینم می‌شود این کار را انجام داد؟ بعد، به یک پاراگراف تبدیل شد؛ یک کار جدی نبود و برای دل خودم بود؛ به چند نفر از دوستان و همکاران که نشان دادم، تشویق شدم و همگی گفتند ادامه بدهم؛ من هم ادامه دادم و برایم، لذتبخش بود؛ مثل یک بازی بود؛ هرروز که جلوتر می‌رفتم، لذت بیشتری می‌بردم از این کارم؛ تا اینکه جدی شد این کار.

این نوشته بدون نقطه، در چه موضوعی است؟ مشخصاً نمی‌شود گفت در چه موضوعی است؛ چون به لحاظ نوع خاص این نوشته و سختی کار، محدودیت داشتم اینکه بتوان در موضوع خاصی تنظیم کرد و البته به نظرم، جالب و جذاب هم در نمی‌آمد و یکنواختی، از جذابیت آن می‌کاست. این نوشته، شرح حال چندسطری خیلی کوتاه و مختصری از خودم و قسمت عمده آن، بیشتر با محتوای معنوی بوده است؛ در مورد امام حسین (ع) و کربلا هم آورده‌ام؛ در مورد غدیرخم هم اشاره‌ای شده و به خیلی از موارد و مسائل مربوط به زمان معاصر، مانند: آسیب‌های اجتماعی و در آخر هم، با تقاضای دعا و با صلوات بر محمد و آل محمد، خاتمه یافته است.

عنوان این نوشته‌تان را گفتید گذاشته‌اید «مهمله مه‌آلود» معنای آن چیست و منظورتان، چه بوده است دقیقاً از این عنوان؟ شما استحضار دارید که حروف در یک تعریفی، دو جور هستند: حروف نقطه‌دار که منقوط اطلاق می‌شود برایشان و حروف بدون نقطه که مهمله یا معجمه گفته می‌شود و من هم عنوان این نوشته را مهمله گذاشته‌ام که نشانگر و گویای بدون نقطه بودن متن باشد و مه‌آلود برای اینکه خواستم بگویم این متن، هم بدون نقطه است و هم واقعی است اما در عین حال، مبهم است؛ مثل شخصی که در هوای مه‌آلود، در بالای یک بلندی‌ای مانند کوه، ایستاده و وجود دارد و حضور هم دارد و واقعی هم است؛ معلوم است یک انسان است اما معلوم نیست چه کسی است یا چه چیزی، همراهش هست و این نوشته من هم، چنین وضعیتی را دارد.

در نظر دارید این نوشته را به چه شکلی، ارائه بدهید؟ نمی‌دانم؛ هنوز فکری نکرده‌ام در این باره؛ حجمش، در حدی است که می‌شود حتی کتابش کرد؛ کتابی در قطع کوچک، مثل: جیبی یا پالتویی که همراه شخص باشد؛ الآن بیشتر مردم و مخاطبان، در فضای مجازی، حضور دارند؛ شاید هم همزمان، در فضاهای مختلف مجازی، بارگذاری شود و امکان دانلود آن فراهم گردد یا به عنوان یک نوشته، در کنار سایر نوشته‌های دیگر و در یک مجموعه‌ای، آورده شود یا در مطبوعات بشود درج و منعکس کرد. شاید هم به صورت دیکلمه و همراه با صداگذاری، ارائه و خوانش شود که دوستان هنرمندی برای این کار سراغ دارم که می‌توانند این کار را در بهترین شکلی، در استودیو ضبط صدا برای ارائه به صورت کتاب گویا و موارد مشابه، آماده کنند.

امیدواریم خوانندگان، از خواندن یا شنیدن این متن شما که ارائه خواهید کرد، لذت ببرند. من هم امیدوارم این متن، برای خوانندگان، جالب بوده باشد و تشکر می‌کنم که چنین فرصتی را برای بنده فراهم آوردند.

بهترین و بدترین کلمه یا جمله‌های این متنتان یادتان است، بفرمایید. مگر می‌شود یادم نباشد؛ بارها این متن، خوانش شده است؛ بهترین و والاترین کلمات، الله و بعدش هم ولی‌عصر و اسامی برخی امامان و پیامبران و بعدش هم، واژه مادر، بهترین کلمه‌ها هستند؛ «مرد ملاّک و طمّاع»، «عمروعاص»، «مرادیِ مردود و مطرود الهی» همین ابن ملجم مرادی، وعده‌های واهی مسؤول‌ها و تعدادی دیگر که اکنون، دقیقاً در یادم نیست، بدترین کلمه‌ها و مفاهیم بدون نقطه هستند.

  • به نظرتان، این اثر، یک شاهکار و یک اثر برجسته محسوب می‌شود در ادبیات فارسی؟ نه؛ چه شاهکاری؟ من چنین تصوری ندارم؛ در مقابل اشعار و نوشته‌های مولوی و حافظ و سعدی و بسیاری از نویسندگان و ستارگان آسمان ادبیات فارسی، چه در گذشته و چه در زمان معاصر، اینها چیزی نیست به نظرم. البته آیندگان آن را خواهند خواند و نظر خواهند داد و من هم به دنبال این نبودم و نیستم که این، شاهکار باشد یا به خاطر آن، تقدیری و تشکری بشود از من؛ واقعاً دنبال این نبوده‌ام؛ من این را ابتدائاً، برای خودم و دل خودم نوشته بودم و بعد هم که دوستان، مطلع شدند و مکرر، پیشنهاد دادند و خواستند عرضه بشود، من هم متقاعد و راغب شدم و اطاعت کردم تا در اولین فرصت و پس از سپری شدن برخی اقدامات، ارائه شود.
  • شما علاوه بر یک عنوان کتاب منتشر شده، چندین عنوان هم کتاب نوشته‌اید اما چنانکه قبلاً هم در مصاحبه‌های دیگری هم به آن اشاره کرده بودید، هنوز چاپ نکرده‌اید؛ بفرمایید در چه موضوعی است این نوشته‌ها و چرا به چاپ نمی‌رسانید؟ الان کتاب‌خوان کم شده است و این را با مراجعه به آمار سرانه کتابخوانی در ایران می‌شود فهمید و البته اکنون، شکل‌های عرضه کتاب و کلاً عرضه نوشته هم متفاوت شده است. فیلم و زینک و کاغذ، مدتی است از سبد حمایتی جدی، حذف شده است و ما هنوز هم در تولید زینک، مشکل داریم. از تولید کاغذ داخلی هم حمایت چندانی نمی‌شود و خیلی موارد دیگر که همه اینها، در بازار نشر، چه کتابش و چه مطبوعاتش، تأثیر معناداری داشته است. چنانکه می‌دانید زینک چاپ افست، صد در صد، کاغذ مطبوعات، تقریباً نود درصد و مرکب و سایر ملزومات مربوط، ۶۰ درصد، وابسته و منوط به واردات است و هنوز هم این مشکلات را ما در حوزه چاپ داریم و بهتر که نشده، بدتر هم شده است. وقتی کسی کتابی می‌نویسد، از ابتدا تا انتهای این پروسه و درنهایت، در پخش و در عرضه آن، دچار زحمت و مشکل می‌شود و چه‌بسا، از کارهای روزمره دیگرش هم می‌ماند. به خاطر همین، بنده ترجیح می‌دهم اگر وضع، به همین منوال پیش برود، نوشته‌هایم را در مطبوعات و خبرگزاری‌ها که سریعترین و کم‌هزینه‌ترین راه ممکن است، به نظر مخاطبان برسانم؛ کمااینکه، بیشتر نویسنده‌ها، هم‌اکنون، این شیوه را برگزیده‌اند؛ البته خوُب، معلوم است که ماندگاری کتاب به لحاظ زمانی و وجود سایر مزایا در آن، بیشتر در اولویت است و اولویت اول بنده هم، ارائه به صورت کتاب است؛ اگر امکاناتش فراهم شود. موضوع نوشته‌های من که داستانک‌های مینی‌مالیستی است، بیشتر در حوزه‌های مختلف اجتماعی و فرهنگی و بعضاً، در حوزه آسیب‌های اجتماعی است.
  • قصد رونمایی رسمی از این اثر را به صورت کتاب یا به شکل دیگری، ندارید؟ نه؛ از رونمایی و با اینجور مطرح شدن‌ها، زیاد میانه‌ای ندارم؛ به نظرم، ما خودمان را نباید به مردم تحمیل کنیم و یا کاری کنیم تا حمل بر اظهار فضل، خودنمایی یا تفاخر بوده باشد که به‌شدت، منع شده‌ایم از اینها که صدمه به روح و روان آدمی است. البته کسی که دوست دارد و علاقه‌مند است، دنبال نوشته اینچنینی و هنرهای دیگر هم می‌رود و هرطوری شده، نویسنده‌اش را پیدا می‌کند. با رونمایی و دوتا عکس انداختن و اینجور چیزها هم نمی‌شود اثری را بالا برد؛ مردم و اهالی فرهیخته، خودشان تشخیص می‌دهند. اخیراً، با فرهنگستان زبان و ادب فارسی، مکاتبه‌ای داشتم که پیشنهاد شده است اینکه بعد از تألیف مقاله‌ای و با اشاره به پیشینه چنین نوشته‌هایی و همراه با ذکر نمونه، متن بلند خود را برای اطلاع اصحاب نظر، معرفی و ارائه کنم که توصیه به‌جایی است به نظرم.
  • و حرف آخرتان؟ به نظرم، خوب است این نوشته و مشابه آن را عموم علاقه‌مندان و نویسندگان محترم، به خصوص تحصیلکردگان و مدرسان در حوزه ادبیات فارسی، چنانچه تمایل داشتند، ادامه بدهند. می‌توان در کلاس‌های درس فارسی و ادبیات، این کار و مشابه آن را جزو برنامه‌ها و تکالیف درسی قرار داد و یک رقابت و مسابقه‌ای، بین دانش‌آموزان برگزار و ایجاد کرد تا دانش‌آموزان، مجبور و ملزم باشند برای مطالعه بیشتر و غور در کلمات فارسی؛ مثلاً می‌توان انشای بدون نقطه‌ای را با موضوع خاص یا آزاد، از دانش‌آموزان خواست و بچه‌ها را درواقع، به فکر و جستجو در گنجینه لغات فارسی وارد و وادار کرد؛ به نظرم، این کار و مشابه آن، ورزشی برای مغز است و در بهبود مطالعه و یادگیری کتب درسی نیز مؤثر است؛ چیزی که صاحبنظران هم می‌گویند.
  • قسمتی از متن بدون نقطه را اگر مقدور است قبل از ثبت مالکیت اثر و چنانچه از حفظ هستید، برای خوانندگانمان، خوانش نمایید تا درج کنیم. حفظ که نیستم اما در اینجا، فایلش را دارم که چند سطر آخر متن را عیناً برای خوانندگان محترم ارائه می‌کنم: «... هوای ارم و دارالسلام دارم در سرم. ماه و سال و عمر هم سر می‌رسد؛ مرگ، کمی دلهره دارد؛ اگر اَعمال کمی همراه داری. در محکمه عدل الهی، مالک اصلی، همه را گرد هم می‌آوَرد. گدا و سائلِ حمد و سوره‌ام در دوره ورای مرگم. اطاله کلام، گاهی صدمه‌ها دارد؛ می‌روم؛ وداع و درود. لمحه دلدار، مرا گوارا آمد. هرکسی، در هر دوره آمده‌ای، مراسله مرا مطالعه کرد و سلام و درودی داد مرا؛ کَرَمی داد مرا؛ مددی داد مرا؛ گوهری داد مرا؛ کمکی کرد مرا و حمدی حواله و عطاء کرد مرا، دادار و کردگار، او را مراد روا دارد. الهی، ارواح همه مادرهای والا و صالحه را و روح مادر مرا هم مسرور دار. اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد.»
  • در جریان مکاتبه این نویسنـده با فرهنگستـان زبان و ادب فارسی و طرح موضوع مربوط، نـامه‌ای به شماره ۱۱۰۱۳۴۹۴ مورخ ۹۹٫۱۲٫۲۶ ، با امضای دکتر غلامعلی حداد عادل، رئیس فرهنگستـان دریافت شده است که در قسمتی از آن، توصیه شده و آمده است: «... شایسته است با تألیف مقاله‌ای، با اشاره به پیشینه تفنن مذکور و ذکر نمونه‌ها، متن بلند بدون نقطه خود را برای اطلاع اصحاب نظر معرفی کنید...»
  • بخشی از متن وارونه را در اینجا می‌آورید؟
  • بله؛ متنی که در اینجا و برای اولین‌بار، برای خوانندگان محترم، آماده شده و در ذیل، آمده، نمونه‌ای از این وارونه‌نویسی می‌باشد – که به فراخور بضاعت و فرصت اندکِ در اختیار، طی آن و با استعانت از پروردگار متعال، تعدادی از واژه‌های فارسی این‌چنینی که در طول یک هفته، احصاء، تجمیع و آماده شده‌اند که در نوع خود و با این حجم نسبتاً زیاد، یک اثر یونیک محسوب می‌شوند که برای اولین‌بار، نوشته و ارائه می‌شود – که در تعداد ۲۷۷۳ کلمه، هم‌اینک از نظر شما خوانندگان محترم و باذوق می‌گذرد. در انتهای متن مربوط، کلمات به‌کارگرفته‌شده در متن ارائه‌شده، به تفکیک و برای استفاده علاقه‌مندان و پژوهشگران حوزه ادبیات فارسی – که جمعاً، شامل: ۲۴۴ کلمه فارسی از نوع وارونه و به تفکیک، شامل: ۱۹۶ کلمه وارونه از آن‌نوعی که کلمه جدید و معنای جدیدی به همراه دارد و تعداد ۴۸ کلمه دیگر که از آن‌طرف هم، همان کلمه اولیه، نوشته و خوانده می‌شود، – آورده شده است.
  • من، کار و زندگی در شهرستان اهر۱ را برای همیشه، رها۱ کردم؛ مدتی را نیز، در رشت۲ بودم که سرانجام، با توپ و تشرِ۲ صاحبخانه، آنجا را هم، ترک کردم و سرانجام، در تهران ساکن شدم و بعد از آن هم، ناگزیر، به تبریز برگشتم و ماندگار شدم.
  • شیخ۳ ما، همراه با خیش۳ و با دو رأس گاو فربه، در روستایی دور۴ و در طول رودِ۴ خروشان و در جایی پر از غاز۵ و زاغِ۵ البته رام۶ و باهوش و دور از چشم مار۶، در راه۷ صعب‌العبوری و در زیر نگاه سگ‌های هار۷ منطقه، با دوست دیرینه و بسیار شوخ۸ خویش، کار می‎‌کرد و روزگاری خوش۸، سپری می‌کرد؛ اما با این‌همه، کباب۹ مخصوص هم، می‌خورد همراه با دوستان صمیمی‌اش: بابک۹، امین۱۰ و نیما۱۰.
  • موشِ۱۱ نحس و شوم۱۱، در روز۱۲ روشن و با زور۱۲، از درز۱۳ دیواری زرد۱۳ و خیلی هم زود۱۴ و بدون کم‌ترین توجهی به دوز۱۴ و کلک و ممانعت خرس۱۵ سرخ۱۵ کوهستان، بیرون آمد و لپ۱۶ فیل را به‌شوخی و در روی پل۱۶، محکم گرفت و کشید. به‌دلیل گرانی کالاهای اساسی، فیل۱۷، مجبور بود حتی بعد از پایان وقت کاری، به‌صورت خیلی جدی، به بافتن لیف۱۷ حمام و عرضه آن برای حیوانات جنگل، روی بیاورد.
  • شیر۱۸ با ریش۱۸ و یال درازش، درحالی که شیر سرد۱۹ هم، سرمی‌کشید، درس۱۹ هم، می‌خواند؛ او، زر۲۰ را خیلی دوست داشت اما در کنارش، به گل رز۲۰ هم، اهمیت می‌داد. او، همه را، ریز۲۱ می‌دید و اگر می‌توانست، حتی حیوانات ضعیف را نیز، در زیر۲۱ پاهایش، به این‌طرف و آن‌طرف هل۲۲ می‌داد و خرد و له۲۲ می‌کرد.
  • شیر، پر۲۳ بود از ناکامی‌های فراوان و متنوعی که روزبه‌روز و با گذشت زمان، او را خشن‌تر از قبل، کرده بود؛ او، برای فرار از این وضعیت پیش‌آمده، گاهی موسیقی رپ۲۳ و راک۲۴ هم، گوش می‌داد؛ او، در این اواخر، حتی کار۲۴ شکار را هم، به‌کلی رها کرده بود. شیر، از بس سخنان عبث و غیرمنطقی گفته و یاوه‌ها سروده بود، فکّ۲۵ صورتش، کج شده و نزدیک بود حتی به کف۲۵ خاک۲۶ روی زمین هم، بیفتد! در کاخ۲۶ سطنتی‌اش در جنگل دور.
  • متخصص تغذیه، توصیه و تأکید کرده بود: اگر چاق۲۷ هستید، به‌جای خوردن ناهار و شام، خوردن یک قاچ۲۷ هندوانه در روز، برای شما کافی است. مرد شهری، بدون چتر، در زیر باران، خیس۲۸ شد؛ او از بس، سردش شده و ترسیده بود، موهای بدنش، سیخ۲۸ شده بود. جُک۲۹ جدید مرد لوده، در افکار کج۲۹ آن نوجوانی که دائم به‌دنبال زیرخاکی و گنج۳۰ بود، خیلی خوش آمد و جنگ۳۰ و اختلاف فکری بین او و پدرش را تمدید و تشدید کرد.
  • اگر شما هم مثل من، چربی بد خون دارید، حتماً میوه‌های ترش۳۱ میل کنید و به شِرت۳۱ و سروصداهای اضافی شاخه‌های درختان هم، هیچ توجهی نکنید.
  • مردی که قد۳۲ نسبتاً بلندی داشت، در اثر غم و غصه زیادی، دق۳۲ کرد و مرد. فرش۳۳ قرمز، همیشه و الزاماً هم، فقط در زیر پای آن انسان‌هایی که مقام و حرمت و شرف۳۳ دارند، پهن نمی‌شود. خر۳۴ که بیمار شد و رخ۳۴ زرد کرد و به تب۳۵ شدید افتاد، هذیان گفت و بت۳۵ را پرستش کرد! و در نهایت هم، به‌دلیل بیماری جدیدش که ریشه در شرب دائم خمر داشت، بدنش به‌شدت، داغ و گرم۳۶ شد و سرانجام، مرگ۳۶ زودرس، به سراغش آمد.
  • مرد بداخلاق و نازیبا، با اینکه در وزارت ورزش و جوانان، نفوذ و اختیار تام۳۷ داشت، اما در بازی شطرنج، همیشه مات۳۷ می‌شد؛ با این‌حال، به‌دلیل اعتماد به نفس کاذب بالایی که داشت، خود را و حتی اعمال خود را، در آینه مات هم، زیبا می‌دید! او، از بس وسواس بود و به همه شک۳۸ می‌کرد، عادت داشت تا کارها را، زیادی کش۳۸ دهد.
  • وقتی از معدن مس۳۹، سم۳۹ مهلکی برمی‌خاست، کسی از مسؤولان، هیچ توجهی نمی‌کرد. وقتی وزارت۴۰، به مرد طمّاع واگذار شد، ترازو۴۰ و معیارهای ارتقاء و انتصاب مدیران و معاونان، به‌کلی عوض شده و تغییر یافتند.
  • خود من، وقتی در قشم۴۱ بودم، مشق۴۱ تفنگ می‌کردم؛ دیزی۴۲ را می‌خوردم؛ آب خنک را سرمی‌کشیدم و به یزید۴۲، لعنت می‌فرستادم. آن قدیم‌ها، در محله ما، فقط یک نفر ماما۴۳ بود برای رسیدگی به کل امور مربوط به دوران حاملگی و زایمان همه بانوان گرامی محله؛ همچنین، برای اهالی چندین محله نزدیک به هم نیز، یک امام۴۳ جماعت میان‌سالی، حضور داشت. با هماهنگی‌های قبلی اداری، از ورود۴۴ کارمند دورو۴۴ و مداهنه‌گر به محل کار، ممانعت جدی به عمل آمد. مرد نیک‌اندیش، با همراهی پسرش، سینا۴۵ که انیس۴۵ همیشگی پدر بود، همه دردها را درمان۴۶ می‌کرد و در مقابل نامرد۴۶، کمر خم نمی‌کرد و خم به ابرو نمی‌آورد.
  • آدمی، اگر بخواهد و اراده کند، در سایه تهذیب نفس، می‌تواند حتی به مرتبه بالاتر از ملک۴۷ نیز، صعود بکند. زن ماهر و زیرک محله ما، وقتی کلم۴۷ را پاک۴۸ کرد و با آن، غذای محلی دلمه کلم درست کرد، مورد توجه داوران مسابقه آشپزی قرار گرفت و کاپ۴۸ طلا را، از آنِ خود ساخت.
  • در روز آخِر فصل بهار، شخصی آشنا۴۹، از من درخواست کرد تا برای فرزندش، با موضوع بهار، انشا۴۹ بنویسم و من، چنین نوشتم: «بهار امسال هم، تمام شد». پارسال، در شهر شمشک۵۰، خیلی دنبال کشمش۵۰ ارزان‌قیمت گشتم؛ اما هیچ نیافتم.
  • تاریخ۵۱ صدساله اخیر ایران را که مطالعه می‌کردم، به این نتیجه رسیدم که همیشه و در همه دوره‌ها، موضوع خیرات۵۱، به شکل‌های مختلفی، از سوی برخی انسان‌های خیّر، جاری و برقرار بوده است. مردی ‌دانا گفت: وقتی ماه را هلال۵۲ بینی، لاله۵۲ خواهد رویید! از من۵۳ ، در مورد همکاری مالی آن آشنای ناآشنا! نظر خواستند که صراحتاً، گفتم: او، نم۵۳ پس نمی‌دهد.
  • وقتی در شب چهارده، برای دیدن قمر۵۴ در حالت کامل، به کوه مرتفعی صعود کردم، دیگر در من، رمق۵۴ نمانده بود. رزمنده نوجوان، وقتی برای خنثی کردن مین۵۵، عازم منطقه می‌شد، حتی نیم۵۵ از صد هم، احتمال نمی‌داد اینکه مشکلی برایش پیش بیاید. همان گربه‌ای که قبل از خوردن غذا، عادت داشت تا غذایش را لیس۵۶ بزند، گرفتار سیل۵۶ مهیبی شد و جانش را از دست داد.
  • یک‌زمانی بود در کنار انواع پوشش‌های زنانه، دامن۵۷ هم، نماد۵۷ و نشانه یک زن بود؛ اما اکنون، بیشتر زنان و دختران، به‌جای دامن، شلوار می‌پوشند و حتی برخی از لباس‌های زنانه و مردانه، قابل تشخیص از هم نبوده و در بیشتر مواقع نیز، کاملاً یکسان و مشترک بین دو جنس، می‌باشند.
  • زنی که به ناخن‌هایش، لاک۵۸ سفید زده بود، دنبال میوه کال۵۸ می‌گشت. زن دیوانه، به‌جای حنا، گِل رس۵۹ بر سر۵۹ می‌گذاشت! و می‌گفت: همان خاصیت حنا را دارد! یار۶۰ که از در درآمد، رأی۶۰ خود را، به صندوق انداخت.
  • مرد کشاورز، همراه با ذکر ورد۶۱، محصولاتش را درو۶۱ می‌کرد و از نتیجه کشت و کارش هم، خیلی راضی و شاداب بود. راهب۶۲، از بهار۶۲ سال قبل، عمل ترک لذت‌های مادی و دنیوی را، در برنامه جدی روزانه زندگی خود قرار داده و به ریاضت کامل نفس می‌پرداخت. مرد گردشگر، بعد از استراحت و بعد از اینکه از غار۶۳ بیرون آمد، برای ادامه مسیر خود، مستقیم به‌طرف دشت و راغ۶۳ رفت. همکارم، وقتی گفت: دل کارمند، برای مدیرکل۶۴ قبلی، لک۶۴ زده! گفتم: بشنو و باور مکن.
  • گرگ‌ها، برای رسیدن به اهداف شوم خودشان، هم مه۶۵ را ترجیح می‌دهند به هوای صاف و آفتابی و هم۶۵ تاریکی شب را ترجیح می‌دهند به روشنایی روز آفتابی. مدیر بی‌کفایت مجموعه که خود، ریگ۶۶ به کفش داشت، همیشه، به کارمندانش، گیر۶۶ می‌داد. شعر۶۷ حماسی شاعر ارسبارانی که قرائت می‌شد، رعش۶۷ بر اندام مخاطب می‌افتاد.
  • مرد تنهای قانع و شاکر، گاهی برای شام۶۸، ماش۶۸ خالی بار می‌گذاشت و همراه با نان و پیاز می‌خورد. مرد کر۶۹، خواسته‌هایش را خیلی کوتاه و رک۶۹، بر روی کاغذ می‌آورد. مرد ناکس۷۰، سکّان۷۰ کارخانه را بارها به دست گرفته و به‌بهانه و با توجیه تعدیل نیرو، برخی از کارگرانش را هم، اخراج کرده بود.
  • او مثل همیشه، در برنامه مسافرتی خود به توس۷۱ نیز، سوت۷۱ فلزی خود را، به همراه برده بود. سؤال غامض رهرو و سالک۷۲، در کلاس۷۲ درس استاد، ذهن همه را، درگیر و مشغول کرده بود. سگ۷۳ بلاصاحب محله ما، به‌جای گوشت و با تصور و توهم گوشت، میوه خرمالوی افتاده بر زمین را خورده و طعم گس۷۳ آن را کاملاً احساس کرده بود؛ سگ، دهانش، جمع شده و صدایش درآمده بود. یکی از ورّاث، فرصت۷۴ را غنیمت دیده! و ویلای خواهرش را در شمال ایران، تصرف۷۴ عدوانی کرده بود.
  • طبق روایات، حضرت لوط۷۵ علیه‌السلام، حدود دو تا سه‌دهه، در میان قوم خود بود که آنها در طول۷۵ مدت پیامبری ایشان، مرتکب گناه لواط شده بودند. در مقطع تحصیلی کارشناسی ارشد، استاد آمار دانشگاه، شرایط سخت تحصیلی مرا، درک۷۶ کرد۷۶؛ آنگاه، نیم! نمره‌ای هم، در آزمون درس آمار استنباطی پیشرفته، ارفاق کرد اما باز هم، نتیجه نداد.
  • آیا جملاتی که در نامه۷۷ دخترک آورده شده بود، همان۷۷ سخنان و خواسته‌های قلبی خود ایشان بود؟! من هیچ‌وقت، نسبت به مطالعه نکات ریز شرع۷۸ اسلام، بی‌تفاوت نبوده‌ام. من، مراد از عرش۷۸ و کرسى در قرآن را نیز، مطالعه کرده‌ام.
  • همان‌طوری که می‌دانید، به گریستن بر مرده و شعر گفتن دربارۀ مرگ کسی همراه با اظهار دلسوزی، رثا۷۹ گفته می‌شود که می‌تواند حتی به‌صورت یک اثر۷۹ عالی هنری نیز، عرضه و ارائه شود. روش۸۰ زن روستایی در پنیر درست کردن نیز، همان‌طوری بود که درنهایت و مثل غذاهایش، شور۸۰ درمی‌آمد. آدمی باید مالکِ۸۱ کلام۸۱ خویشتن بوده باشد و سخنی را که بر زبان جاری می‌سازد، بدان عمل کند.
  • آرزو۸۲ بر جوانان و اخیراً، بر وزرا۸۲ هم، عیب نیست! چند وقت پیش، به یکی از مدیران ارشد استانی، گفتم: از روی خود اسب که سهل است؛ از روی همین زین۸۳ اسب روی زمین – که در یک‌گوشه‌ای از انبار افتاده – نیز۸۳، یک‌روزی به زمین خواهی خورد و آن‌روز، باید خیلی مواظب باشی تا سر و گردنت، نشکند.
  • مدپرستان، چنانچه دم گذاشتن برای آدمی نیز، یک روزی مد۸۴ روز و عمومی شود، حتی آن را هم، انجام خواهند داد و به خودشان، یک دم۸۴ دراز و زیبایی! وصل و آویزان خواهند کرد. در زمان امتحانات، حرف۸۵ استاد در مورد نحوه طراحی آسان سؤالات تشریحی آزمون درس سخت، موجب شادی و فرح۸۵ در من شده بود.
  • مرد خشمگین محله ما، می‌گفت سرانجام، با استفاده از سحر و طلسم۸۶، بر زن پرتوقع خویش، آنهم به‌طور کامل، مسلط۸۶ شده است! پرنده لک‌لک۸۷، از آن‌زمان که در داخل شهر، لانه ساخته بود و رفتار برخی آدم‌ها را از نزدیک مشاهده کرده بود، مثل برخی از آن آدم‌‎ها و در کنار سایر اعمال و رفتارهای جدید با همنوعانش، کل‌کل۸۷ را نیز، از آدم‌ها یاد گرفته بود.
  • مخ۸۸ مرد نودساله، انگار تاب برداشته بود؛ او در خیابان، در جلوی هر ماشین آشنا و ناآشنایی، قد خم۸۸ می‌کرد! و با همه راننده‌ها و سرنشین‌ها، احوال‌پرسی می‌کرد! اعتقاد جازم۸۹ و راسخ داشت به اینکه در هر حال و در همه فصول، حفظ اعتدال مزاج۸۹ را در نظر داشته باشد.
  • الطاف و مراحم۹۰ مدام والده مرحوم، بر شخص این‌جانب و سایر محارم۹۰ نسبی و سببی و رضاعی، شامل و جاری بود. به حول۹۱ و قوه الهی، همه تقدیرها، در لوح۹۱ محفوظ، ثبت شده و رقم خورده است. در طراحی ساختمان، برخی از معماران، بر این باورند که نما۹۲، مهم‌ترین بخش ساختمان، به‌شمار می‌رود.
  • جمله: «آسوده بخوابید؛ شهر، در امن۹۲ و امان است.» را در قسمتی از کارتون زیبای رابین‌هود خطاب به داروغه که در حال چرت زدن! بود، شنیدم که بعدش هم، می‌گفت: «ساعت، یکِ نصف شب است.» مرد جوان، برخلاف درآمد مالی پایین، در مسافرت به کیش۹۳، کفش و لباس‌های شیک۹۳ ، بر تن کرده بود.
  • امـیـر مــؤمـــنـان، حضرت امام علی علیه السلام، در مورد اهمیت زمان، مــی‌فــرمــایــنـد: اَلْفُـرْصَهُ، تَـمُـرُّ مَــرَّ السَّحَابِ؛ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیْرِ. فرصت‌ها، همچون ابر۹۴ می‌گذرد؛ پس فرصت‌های نیک را بربایید.
  • عمل ربا۹۴، در همه ادیان آسمانی، حرام اعلام شده است؛ ربا، چندین‌بار، در قرآن و در سوره‌های بقره، آل عمران، نساء و روم، به‌شدت مورد انتقاد و منع قرار گرفته و از آن، به‌عنوان جنگ با الله متعال، نام برده شده است.
  • اشخاص و گروهی، همچون: ابلیس، ستمگران، دروغگویان، بت‌پرستان، اذیت‌کنندگان پیامبر، فرعون و فرعونیان، تهمت‌زنندگان به زنان پاک‌دامن، کتمان‌کنندگان آیات الهی، مرتدان و منافقان، در قرآن، مورد لعن۹۵ قرار گرفته‌اند.
  • هنوز هم، خیلی از مردم جهان، بر این خرافه و بر این باور غلط، پایبند هستند و نعل۹۵ اسب را، از منزل و از مغازه و از مرکبشان، آویزان می‌سازند تا شانس و اقبال بلندی، به ‌سویشان روانه گردد! مردی که تازه به شهرستان آمده بود، آدم ملا۹۶ و باسوادی بود و مشکلات و درد و الم۹۶ اهالی منطقه را، می‌شنید و تا آنجایی که می‌توانست، با مشارکت و همراهی خود مردم، حل و برطرفشان می‌کرد. در دیوان شمس مولوی، در بیتی از یک غزل، می‌خوانیم: گر دود را کمتر کنی، از نور شعله برخوری / از نور تو، روشن شود هم این سرا۹۷ هم آن سرا.
  • در سال‌های اخیر، درباره آلودگی رود ارس۹۷ و تشدید سرطان‌های ناشی از آن، سخنرانی‌ها و مقالات زیادی، ارائه شده است. بدیهی است: شکست حتمی دشمن، آنگاه رقم۹۸ خواهد خورد که نقشه دقیق حمله، در مقر۹۸ فرماندهی، کشیده شده باشد.
  • عجیب نیست که نادان۹۹، از آن‌طرف هم که خوانده می‌شود، همان نادان است؛ همان بشری که سخن‌ها و تحلیل‌هایش، سراسر کشک۱۰۰ و همراه با حیله و کلک۱۰۱ بوده و تحت۱۰۲ هیچ شرایطی هم، نادانی واضح، عیان و محسوس خود را نپذیرفته و نمی‌پذیرد و چه‌بسا، خود را آگاه‌تر! داناتر! و آدم‌تر! از بقیه هم، تصور می‌کند! و این‌چنین، در جهل مرکب، وارد شده و تا پایان زندگی هم، در آن، می‌ماند، باز هم اشعار مولوی می‌خواند! و خود را داناترین تصور می‌کند!
  • داماد۱۰۳ سرِخانه که به‌تنهایی، شمش۱۰۴ طلا، قاچاق۱۰۵ می‌کرد و از کسی هم، کمک۱۰۶ نمی‌گرفت، آخرسر، کتک مفصلی از سوی اهالی و مردمان بومی آن روستا نصیبش می‌شود. کیک۱۰۷ خانم همسایه، کپک۱۰۸ که می‌زد، سس۱۰۹ می‌زد! تا معلوم نکند.
  • گرگ۱۱۰، تن به مرگ می‌دهد اما۱۱۱ گردن به قلاده نمی‌دهد. مرد روستایی، کبک۱۱۲ چاق و چله را داوطلبانه رها و برای ناهار، به توت۱۱۳ و نان۱۱۴، قناعت کرد. کار به جایی کشیده شده بود که معتاد سارق محله ما، دود۱۱۵ هم، می‌دزدید! او، گاهی پیپ۱۱۶ هم می‌کشید. دزد۱۱۷ ماشین، خود را خیلی مهم۱۱۸ و پاکتر! از همه، تصور کرده بود؛ او، روی تخت۱۱۹، دراز می‌کشید و از عدل و داد۱۲۰، سخن می‌گفت! کاربرد اولیه رادار۱۲۱ و محل پیدایش و رشد آن، در صنایع نظامی و هوانوردی بوده ‌است.
  • آیا۱۲۲ روزی خواهد رسید که همه۱۲۳ مردم ایران، مطالعه کتاب را، جزو برنامه ثابت روزانه‌شان قرار دهند؟ درد۱۲۴ تو، درد من و درد من، درواقع درد شماست؛ ما همه، همدردیم. در عروسی دختر همسایه محله ما، سکه‌های بدل و قلابی را به‌عنوان شاباش۱۲۵، بر سر عروس و داماد ریختند. انسان‌ها، دو شُش دارند که در حفره سینه‌ای و در درون سینه، جای دارند. شش۱۲۶ سمت چپ، به‌دلیل نزدیک بودن به قلب و وجود فضایی کمتر، از شُش سمت راستی، قدری کوچکتر است.
  • چند سال پیش، وقتی از یک دکتر داروساز پرسیدم: آقا۱۲۷، به‌نظرتان، چه‌گونه می‌توان از شر ساس۱۲۸ و کک۱۲۹ خلاص شد؟ از پرسش من، ناراحت شد. می‌گویند: شوش۱۳۰، قدیمی‌ترین شهر ایران است. لعل۱۳۱ سامری، یک لعل پانصد قیراطی است که بزرگ‌ترین لعل شناخته‌شده در دنیا بوده و جزو بخشی از جواهرات ملی ایران، به‌شمار می‌رود. مرد نویسنده، در آثار خود، تحت۱۳۲ تأثیر مطالعه کتاب‌های روان‌شناسی و مهارت‌های زندگی، قرار گرفته بود. دختر لال۱۳۳ همسایه‌مان، خواندن و نوشتن را، به‌خوبی یاد گرفته بود و خواسته‌هایش را، تنها با نوشتن بیان می‌کرد.
  • در هنرستان هنرهای زیبای میرک تبریز، گاهی پیش می‌آمد که کلاس‌ها، خیلی شلوغ می‌شد و سر و صدا و همهمه۱۳۴ هنرجویان، بالا می‌رفت؛ اما برای خود من، زیبا بود همه این صحنه‌ها و جریانات. در بیتی از یک شعری از مولوی، آمده است: مادام۱۳۵ که در راه هوا و هوسی، / از کعبه وصل، هردمی باز پسی. موم۱۳۶ عسل را معمولاً به رزین و روغن می‌افزایند که یکی از مناسب‌ترین مواد برای مصارف هنری می‌باشد.
  • در ایران، تشت۱۳۷ آلومینیومی برای شست‌وشوی لباس، به کار می‌رفت. دختر تحصیلکرده دچارشده به اختلال مزمن وسواسی شدید، همه اتاق‌های منزل پدری را قرق۱۳۸ کرده بود. مهم‌ترین صنایع دستی تفت۱۳۹ یزد را، گیوه‌دوزی، قالی‌بافی و کاشی‌کاری، تشکیل می‌دهد.
  • در مطلعی از یکی از اشعار خاقانی در قصیده کنزالرکاز – که یکی از قصاید معروف ایشان می‌باشد، در ستایش پیامبر اکرم که در جوار مزار مقدس آن‌حضرت سروده‌اند، – می‌خوانیم: مقصد، اینجاست؛ ندای طلب، اینجا شنوند؛ / بختیان را ز جرس، صبح‌دم آوا۱۴۰ شنوند. استاد موسیقی، کوک۱۴۱ اصلی سه‌تار را قبل از اجرا، به‌عهده گرفته بود.
  • ملا احمد نراقی، در معراج السعادت، در باب چهارم، در متنی با عنوان: علاج عجب به جمال، آورده است: اگر یک‌روز، متوجه خود نگردی و خود را پاک نسازی و نشویی، چرک و تعفن، به تو احاطه می‌کند و شپشِ۱۴۲ بدن و جامه، تو را فرو می‌گیرد و از هر چارپایی، کثیف‌تر می‌گردی؛ این، حال وسط تو است.
  • گرایشِ موسوم۱۴۳ به معماری رومی، امروزه و در همه شهرهای ایران، مرسوم شده است. ترس از سوسک و موش و مورچه و امثال اینها که بیشتر هم، در خانم‌ها مشهود است، درواقع ترس‌های موهوم۱۴۴ و بی‌دلیلی هستند که مبنای علمی و منطقی هم ندارند و برخی از آنها نیز، ریشه در دوران کودکی دارند که با روش‌های مختلف روان‌شناسی و روان‌درمانی، قابل درمان می‌باشند.
  • در یک جامعه بر پایه مردم‌سالاری، اصولاً آرا۱۴۵ و عقاید مردم، باید مورد احترام قرار گیرد و آخرسخن، اینکه: در دیوان شمس ملای رومی، در مصرعی از یک غزل می‌خوانیم: کز دیو و دد۱۴۶ ملولم و انسانم، آرزوست.
  • «اهر، رها»۱ – «رشت، تشر»۲ – «شیخ، خیش»۳ – «دور، رود»۴ – «غاز، زاغ»۵ – «رام، مار»۶ – «راه، هار»۷ – «شوخ، خوش»۸ – «کباب، بابک»۹ – «امین، نیما»۱۰ – «موش، شوم»۱۱ – «روز، زور»۱۲ – «درز، زرد»۱۳ – «زود، دوز»۱۴ – «خرس، سرخ»۱۵ – «لپ، پل»۱۶ – «فیل، لیف»۱۷ – «شیر، ریش»۱۸ – «سرد، درس»۱۹ – «زر، رز»۲۰ – «ریز، زیر»۲۱ – «هل له»۲۲ – «پر، رپ»۲۳ – «راک، کار»۲۴ – «فک، کف»۲۵ – «خاک، کاخ»۲۶ – «چاق، قاچ»۲۷ – «خیس، سیخ»۲۸ – «جک، کج»۲۹ – «گنج، جنگ»۳۰ – «ترش، شرت»۳۱ – «قد، دق»۳۲ – «فرش، شرف»۳۳ – «خر، رخ»۳۴ – «تب، بت»۳۵ – «گرم، مرگ»۳۶ – «تام، مات»۳۷ – «شک، کش»۳۸ – «مس، سم»۳۹ – «وزارت، ترازو»۴۰ – «قشم، مشق»۴۱ – «دیزی، یزید»۴۲ – «ماما، امام»۴۳ – «ورود – دورو»۴۴ – «سینا، انیس»۴۵ – «درمان، نامرد»۴۶ – «ملک، کلم»۴۷ – «پاک، کاپ»۴۸ – «آشنا، انشا»۴۹ – «شمشک، کشمش»۵۰ – «تاریخ، خیرات»۵۱ – «هلال، لاله»۵۲ – «من، نم»۵۳ – «قمر، رمق»۵۴ – «مین، نیم»۵۵ – «لیس، سیل»۵۶ – «دامن، نماد»۵۷ – «لاک، کال»۵۸ – «رس، سر»۵۹ – «یار، رأی»۶۰ – «ورد، درو»۶۱ – «راهب، بهار»۶۲ – «غار، راغ»۶۳ – «کل، لک»۶۴ – «مه، هم»۶۵ – «ریگ، گیر»۶۶ – «شعر، رعش»۶۷ – «شام، ماش»۶۸ – «کر، رک»۶۹ – «ناکس، سکان»۷۰ – «توس، سوت»۷۱ – «سالک، کلاس»۷۲ – «سگ، گس»۷۳ – «فرصت، تصرف»۷۴ – «لوط، طول»۷۵ – «درک، کرد»۷۶ – «نامه، همان»۷۷ – «شرع، عرش»۷۸ – «رثا، اثر»۷۹ – «روش، شور»۸۰ – «مالک، کلام»۸۱ – «آرزو، وزرا»۸۲ – «زین نیز»۸۳ – «مد، دم»۸۴ – «حرف، فرح»۸۵ – «طلسم، مسلط»۸۶ – «لک‌لک، کل‌کل»۸۷ – «مخ، خم»۸۸ – «جازم، مزاج»۸۹ – «مراحم، محارم»۹۰ – «حول، لوح»۹۱ – «نما، امن»۹۲ – «کیش، شیک»۹۳ – «ابر، ربا»۹۴ – «لعن، نعل»۹۵ – «ملا، الم»۹۶ – «سرا، ارس»۹۷ – «رقم، مقر»۹۸ – «نادان»۹۹ – «کشک»۱۰۰ – «کلک»۱۰۱ – «تحت»۱۰۲ – «داماد»۱۰۳ – «شمش»۱۰۴ – «قاچاق»۱۰۵ – «کمک»۱۰۶ – «کیک»۱۰۷ – «کپک»۱۰۸ – «سس»۱۰۹ – «گرگ»۱۱۰ – «امّا»۱۱۱ – «کبک»۱۱۲ – «توت»۱۱۳ – «نان»۱۱۴ – «دود»۱۱۵ – «پیپ»۱۱۶ – «دزد»۱۱۷ – «مهم»۱۱۸ – «همه»۱۱۹ – «تخت»۱۲۰ – «داد»۱۲۱ – «رادار»۱۲۲ – «آیا»۱۲۳  – «درد»۱۲۴ – «شاباش»۱۲۵ – «شش»۱۲۶ – «آقا»۱۲۷ – «ساس»۱۲۸ – «کک»۱۲۹ – «شوش»۱۳۰ – «لعل»۱۳۱ – «تحت»۱۳۲ – «لال»۱۳۳ – «همهمه»۱۳۴ – «مادام»۱۳۵ – «موم»۱۳۶ – «تشت»۱۳۷ – «قرق»۱۳۸ – «تفت»۱۳۹ – «آوا»۱۴۰ – «کوک»۱۴۱ – «شپش»۱۴۲ –  «موسوم»۱۴۳ – «موهوم»۱۴۴ – «آرا»۱۴۵ – «دد»۱۴۶.

تبلیغات

ارسال دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جهت ارسال دیدگاه خود ابتدا بر روی کادر «من ربات نیستم» کلیک کنید.
پس از تایید، دکمه «ارسال دیدگاه» نمایان خواهد شد که با کلیک بر روی آن می توانید دیدگاه خود را ارسال نمایید..