اگر در همه ی اوقاتی که تنها هستیم، با خیال آسوده رفتارها، رابطهها، صحبتها، عکسالعملها، نظرات و سبک زندگی مورد نظر خود را داشته باشیم و بعد متوجه بشویم در حقیقت کسی پنهانی ما را رصد میکرده، چه احساسی پیدا میکنیم؟ هولناکتر از آن، اگر متوجه بشویم کسی توانسته ذهن ما را بخواند و به عمق رویاها، افکار، ترسها و یا اهداف ما پی ببرد، آیا مدار زندگی از روال خارج نمیشود؟ «فالش» که کامران شهلایی و دوستانش این روزها روی صحنهی سالن چارسو، به گوش و چشم مخاطب میرسانند، چنین عبارت ساده اما سهمگینی را برایمان مرور میکند: «هراس...