“آرزوهای بر باد رفته” آئینه ای از دوران بالزاک و هم خوانی آن با دوران ما
- شناسه خبر: 35687
- تاریخ و زمان ارسال: 22 آبان 1400 ساعت 17:21

هنرمندنیوز: فیلم ما را به دوران “رستوراسیون” (دوران بازگشت سلطنت پس از انقلاب فرانسه) می برد. در این دوران، “ژولین دوبامپره” ( بنژامن وآزن) ، که نام مادری را برای اشرافی نشان دادن خود برگزیده، شعر هم می گوید و در یک چاپخانه خانوادگی کار می کند ، برای دستیابی به افتخار و ناموری، شهر زادگاهش “آنگولم” را ترک می کند و به پاریس می رسد. او در آغاز به سختی و سپس با آشنائی با یک روزنامه نگار و از ورای او با دنیای چاپ و اشرافیت، به یاری قلم بسیار جذاب و بلندپروازی بیش از اندازه اش به قله جامعه می رسد. اما به همه کسانی که این راه را برایش هموار کرده بودند خیانت می کند و پاسخ آن را با از دست دادن “کورالی”، زنی که عشقش بود ،و همه دست آوردهای دیگر می دهد. بازی در خشان “بنژامن وآزن”، که از آغاز تا پایان، در همه صحنه ها دیده می شود و مراحل دگرگونی شخصیت “ژولین دو بامپره”، گذر از بی گناهی شهرستانی به فرصت طلبی پایتختی، را با تردستی فراوان نشان می دهد، یکی از نکات بسیار مهم در پرورش جذبه فیلم به شمار می آید.
فیلم همچنین ما را با دنیای پر تلاطم جراید آن دوران، شکل گیری محافل ادبی پر نفوذ، توطئه ها و بازیهای سیاسی آن دوران آشنا می کند. ما با پشت صحنه ی همه لبخند های دروغین، انسانهای دو چهره، داد وستد های ناسالم و زیاده رویهای توانمندان از نزدیک آشنا می شویم. “مارکیز دسپاد” (ژان بالیبار) به شکلی خیره کننده تبدیل می شود به نمادی از فساد و دسیسه چینی دنیای اشرافیت.
از همه دلپذیر تر، نقش آفرینی “زاویه دولان”، کارگردان با استعداد و هنرپیشه کانادائی در نفش “رائول ناتان”، رقیب شخصیت اصلی، است که در سالهای ۱۸۲۱ با نوشتن رمانی به نام “دختر حوا” پر آوازه شد. او در این دنیای پر از رنگ و نیرنگ، جزو نادر شخصیت هائی می شود که درش انسانیت هنوز صد در صد از بین نرفته است.
گر چه “زاویه جیانولی”، فیلمی خیره کننده از دیدگاه دکور، میز آنسن و نیز شرکت هنرپیشگانی چون “ژرار دوپاردیو” (که در این فیلم به نقش آفرینی خوب گذشته اش باز می گردد)، “ونسان لاکوست” (چهره همه جا نمایان در سینمای فرانسه)، “ژان بالیبار” و .. همچنین پر خرج می سازد، اما نمی توان فراموش کرد که هیچ کارگردان خوب نمی تواند از اثری این چنین ژرف و نکته بین که هر صفحه اش می تواند چهار چوب یک سناریو را دشته باشد، فیلمی بد بسازد. بنابراین “آرزوهای از دست رفته” فیلمی می شود انسانی و در سطح گستره تری درگیری انسانهائی شریف را با مسائل زندگی تنش زده آن روزگار و نیز امروز بیان می کند و در نهایت هم هشدار می دهد و هم نا امید می سازد چون می بینیم، همانگونه که بالزاک نشان می داد، دانه های بدی در وجود انسانهاست و هیچ گاه از رشدشان بری نخواهیم شد.
“آرزوهای از دست رفته”، کتابی که در سه بخش، بین سالهای ۱۸۷۳ و ۱۸۷۳، توسط بالزاک نوشته شد و آن را به ویکتور هوگو تقدیم کرد، کتابی است که در آن حساسیت های این نویسنده بزرگ دیگر، یعنی رسم ورسوم جامعه، تراژدی های انسانی و به ویژه شیوه زندگی شهرستانی به خوبی نشان داده می شود. آثار این نویسنده برجسته، آیینهای می شود از جامعه فرانسه ی روزگار او. بالزاک افراد هر طبقه اجتماعی، از اشراف فرهیخته تا دهقانان معمولی را در «کمدی انسانی» خود جای میدهد و جنبههای گوناگون شخصیتی آنان را برجسته می سازد. بهرهگیری او از روش ایجاد پیوند میان شخصیتها و تکرار حضور آنها در داستانهای گونه گونش سبب میشود تا در کاویدن روانشناسی تک شخصیتها با این نویسنده همراه شویم.
سه بخش کتاب عبارتند از : دو شاعر، یک شخصیت مهم شهرستانی در پاریس و رنج های مخترع. سه گانه ای که خود بالزاک آن را یکی از مهمترین بخش همه آثارش می دانست .
“شهلا رستمی”