“المپیاد” محله ای در درون شهر پاریس که در آن شخصیت های “ژاک اودیار” جان می گیرند
- شناسه خبر: 35018
- تاریخ و زمان ارسال: 11 آبان 1400 ساعت 15:12

هنرمندنیوز: در این فیلم، سه دختر و یکی پسر شخصیت های اصلی را تشکیل می دهند که هم با هم دوست هستند، هم گاه معشوق و گاه هر دوی آنان.
افزون بر انگشت نهادن بر ویژگی های نسل ۳۰-۲۵ ساله ها (که می تواند موضوعی چندان داغی برای کهن سال تر ها نباشد) ، کیفیت سینمائی فیلم، نور، زاویه ها، و ضرب آهنگ آن حکایت از توانائی بسیار کار گردان می کند.
برگزیدن بخش “المپیاد” محله ۱۳ ام پاریس، که در سال های ۱۹۷۰ با ساختن برج های بزرگ از معماری همیشگی شهر پاریس بسیار دور شد و به گونه ای شهری در درون شهر به وجود آورد، برای پرورش این داستان و دادن ساختاری در پیوند با شخصیت ها ودوران کنونی، بسیار هوشمندانه انجام گرفته است. در عین حال جو محدود و بسته آن، با کوچه ها و برج هائی که نام هایشان یاد آور بازیهای المپیک می شوند، این کارگردان را کاملا از فضای فیلم وسترن پیشین اش، “برادران سیسترز”، که در فضاهای باز وطبیعی ساخته شده بود، دور می کند. گزینش سیاه وسفید هم به احساس تراکم جمعیت و فشردگی درونی شخصیت ها کمک شایانی می نماید. در عین حال، کارگردان برای رفتن از یک فصل به فصلی دیگر یک لحظه رنگ هم به درون فیلم می آورد.
در آغاز “امیلی”، دختر (فرانسوی-چینی) جوانی را می بینیم که پس از سالها دانش اندوزی، در یک مرکز تبلیغات تلفنی کار می کند. او با پسری به نام “کامی” (سیاهپوستی برخاسته از یک خانواده روشنفکر) همخانه می شود، که معلم فرانسه است و می خواهد کنکور ورود به مدرسه عالی معلمان را بگذراند. در آغاز هدف “امیلی” این است که بتواند کرایه خانه اش را بپردازد، اما روابط آنها شکل دیگری پیدا می کند. سپس کارگردان به سراغ “نورا” می رود که سالها در یک بنگاه املاک عمویش در شهرستان کار کرده و برای ادامه تحصیلاتش در رشته حقوق به پاریس می آید. او که علیرغم همه امکاناتی که زندگی به وی داده، اطمینان به خود ندارد ، با ” کامی” اشنا می شود که به وی کشش بسیاری پیدا می کند. در این میان، “نورا” با گذاشتن یک کلاه گیس بلوند، به منظور شبیه شدن به یک “روسپی دوربینی” بسیار مطرح، و پخش عکسی از او، که شباهت بسیاری به ” روسپی دوربینی” پر طرفدار دارد و همه می گویند که او همان روسپی است، دچار پریشانی می گردد و به ناچار تحصیلات خود را رها می کند. باز در اینجا، فصل دیگری با آشنائی تدریجی او با “روپسی دوربینی” واقعی که سبب مشکلات زندگی اش شده بود، آغاز می شود…دیدار این دو دایره داستان را می بندد و فیلم را به پایان می رساند.
“ژاک اودیار”، با این نهمین فیلم خود به نکته ای اشاره می کند که نسل وی نمی شناخته. بدین معنا که در سال ۱۹۶۹، یعنی زمانی که او ۱۵ سال داشت، در فیلم “شبی با مود”، ساخته “اریک رومر”، زن و مردی نشان داده می شد که پس از آشنائی ، سراسر شبی را تنها با گفتگو می گذرانند وهیچ رابطه جنسی برقرار نمی شود. در حالی که نسل تازه، نخست از سکس آغاز می کند و سپس احتمالا به گفتگو و دادو ستد فکری می رسد. از این روست که این مرد ۷۰ ساله، برای نوشتن فیلمنامه به دو زن جوان کارگردان روی آورده که بهتر نسل جوان را می شناسند. سناریوی این دو کارگردان زن، “لئا میسیوس” و “سلین سیاما”، که بر اساس سه رمان گرافیکی “آدرین تومین” آمریکائی نوشته شده ، نه تنها به پیشرفت داستان بسیار کمک می کند، بلکه چون کارگردان هستند، می دانند کجا فیلم باید نفس بکشد و دکوپاژ چگونه باشد.
یکی دیگر از دلایل موفقیت فیلم در این است که “ژاک اودیار” برای نهادینه کردن نفش در بازیگرانش، سه روز مانده به فیلمبرداری، آنان را به بازی بدون وقفه ی نقششان بر یک صحنه تآتر واداشت. از این رو بازیگران به شکلی بسیار طبیعی در برابر دوربین حاضر شدند.
دیگر این که “ژاک اودیار” کهن سال، بسیار خوب در نقش دنیای مجازی، اینترنت و شبکه های اجتماعی، که روابط خصوصی انسانها را دگرگون کرده اند، به کند و کاو می پردازد و همچون فیلم های پیشینش، شخصیت و جامعه شکافی می کند.
“ژاک اودیار”، فرزند “میشل اودیار”، کارگردان بنام دیگر فرانسوی، که با نخستین فیلمش، “نگاه به سرنگون شدن انسانها”، در سال ۱۹۹۳، کار سینمائی خود را آغاز کرد، پس از ربودن چندین جایزه “سزار” و چند جایزه فستیوال کن برای دیگر فیلم هایش چون، جایزه بهترین سناریو برای “قهرمانی بی سر وصدا” (۱۹۹۶)، جایزه بزرگ هیات داوران برای “یک پیامبر” (۲۰۰۹) و نخل طلا برای “دیپان”، (۲۰۱۵)، با “المپیاد” نیز در فستیوال کن ۲۰۲۱ شرکت نمود. او با این فیلم نشان داد که میتواند همه گونه ژانر ها را با مهارت بپروراند.
“شهلا رستمی”