“بالای آسمان زیر اب” فیلمی که سزاوار جایزهای در ۵۶مین فستیوال کارلویواری بود
- شناسه خبر: 50144
- تاریخ و زمان ارسال: 18 مرداد 1401 ساعت 15:33

هنرمندنیوز: در این فستیوال، پس از سالها بی مهری به سینمای ایران، همچنین «زالاوا» به کارگردانی ارسلان امیری در بخش نمایشهای نیمهشب و مستند «جمعه می بینمت رابینسون»، ساخته میترا فراهانی، در بخش «خارج از گذشته» ی این رویداد سینمایی به روی پرده رفتند.
صدف فروغی، در فیلم پر کشمکش و درگیری “تابستان با امید»، داستان شناگر نوجوانی را روایت میکند که در حال تمرین سخت است تادر یک مسابقه شنای پراهمیت شرکت کند. این مسابقه ، که فرار است در شمال ایران انجام گیرد، تبدیل می شود به بستر فیلمی که در آن شخصیت ها، از جمله مادرودائی پسر جوان ، نه تنها با دشواری های بسیار روبرو می شوند، بلکه فشارشان بر نوجوان او را در شرایط روحی سختی قرار می دهد. فیلم همچنین از پشتکار و کوتاه نیامدن نوجوان در پیمودن راهی را که برگزیده ، حکایت می کند. تصویر های فیلم و لوکیشن های آن نیز بیننده را در این تکاپو همراهی می کنند
فیلم گرچه گویش نگاره ای (تصویری) بسیار مناسب دارد و داستان سرسختی جوانی را بیان می کند که می خواهد به رغم همه دشواری ها، در مسابقه شنائی که می داند برنده خواهد شد، شر کت کند، اما در دام پیچیدگیهای آزاردهنده می افتد. از جمله آنها رمزو راز بیهوده پیرامون شخصیت ها، جنگ و ستیز های خانوادگی و حتا نسبتشان با یکدیگر می افتد. شخصیت ها دائم فریاد می زنند و نام یکدیگر را بر لب می آورند بدون این که بیننده بفهمد این همه سرو صدا او را به کدام سو خواهد برد. این درحالی است که فیلم با دوصخنه ی هدایت کننده اغاز می شود : استخر شنا و رقص شبانه.. با گذر زمان، یکی از این دو ،یعنی استخر و تلاش شخصیت برای رسیدن به هدفش تا پایان خط اصلی فیلم را می سازد و دیگری، شب نشینی جوان ها دیگر نقش چندانی نمی یابد چون نوجوان با گره هائی بزرگتری گلاویزشده است.
نام فیلم هم در پوستر فیلم به زبان انگلیسی، ار همه پرسش هائی که فیلم، از آغاز تا پایان مطرح می سازد، پاسخ نمی گوید. حتا با پایانش همخوانی ندارد چرا که امید، نه چون نام کوچک که به عنوان آویختن به رویائی در آینده به کار گرفته شده است .
نکته دیگر به کستینگ (گرینش بازیگر) بر می گردد چون گرچه شخصیت های لیلا (لیلا رشیدی) و بردارش سعدی ( علیرضا کمالی ) که روشن نیست چرا زندگی اش را صرف دیگران می کند، با نفش های خود همخوانی دارند، اما امید جوان، نه جسمش با ورزشی که در حد فهرمانی است همخوانی پیدا می کند و نه سرکشی از آن می تراود..
پرسش دیگر پیرامون سوژه فیلم است که در کاتالوگ فستیوال به عنوان معضلی بر خاسته از شایعه دلبستگی میان امید و مربی وفادار و همراه و همدستش عنوان شده، در حالی که بوروکراسی، دشواریهای خانوادگی و زندانی که به گونه ای جوانان در آن زندگی می کنند، معضلاتی است که نابسامانی ها را در همه گروه های اجتماعی به وجود می آورند و بستر فیلم را تشکیل می دهند. این نابسامانی به سناریوی فیلم هم رخنه می کند و تماشاگر را وادار میکند تا برای دستیابی به هدف سناریوی آن تا پایان سخت کار کند..
صدف فروغی، که در فیلم پیشین خود، آوا نیز، به تنش روانی نوجوانان، دوران حساسی را که طی می کنند و نقش سازنده و یا ویرانگر پدر و مادر پرداخته بود، فیلمی با چارچوب ارزنده تر ارائه می کرد. به ویژه این که در “آوا”، درس برخورد درست و راه آمدن با نوجوانان و دلمشغولی هایشان را به کسانی می داد که درگیر نوجوانان خود و پیرامونشان هستند
فیلم «آوا» ، نخستین ساخته صدف فروغی، در سال ۲۰۱۸ جوایزی را در جشنواره تورنتو به دست آورد.
“بالای اسمان زیر اب”، یا درمان روان های بی درمان
فیلمی با مضمون نادر درام روانشناسی در سینمای ایران، چالش زوجی با فرزند چهار و نیم ساله خودراروایت می کند که تصمیم گرفته حرف نزند و دچار لالی خودخواسته است. در سراسر فیلم ، ما تلاش دردناک و حتا خشمگین کننده مادری را می بینیم که لالی خود خواسته فرزندش او را از منطق و علم هم دور کرده است. پدر بچه اما، با بردباری، همه زیاده رویهای همسرش را می پذیرد و راههای درمانی برگزیده شده توسط او را دنبال می کند. تا جائی که ناگهان جرفه ای در هر دو زده می شود و همه هوشمندی و جذبه فیلم را در خود می گنجاند.
بازی بازیگر خردسال فیلم (علی احمدی) در فیلم “بالای اسمان زیر اب” چشمگیر است و این درام را دردناک تر می سازد.
ویژگی این فیلم همچنین در این است که چهره ای از طبقه متوسط جامعه ایرانی را ارایه میکند که در گیر مشکلاتی شبیه به مشکلات زندگی بسیاری از شهروندان جهان است و از این رو با مخاطبان بسیاری پیوند به وجود می آورد..
پایان غافلگیر گننده و بسیار ناب فیلم یکی از کوبنده ترین بخش ها و خلاقانه ترین آنها به شمار می آید.
نظر به سزاوری بسیار این فیلم، در گفتگوئی که با “درناز حاجی ها”، کارگردان فیلم داشتم، از او پرسیدم که چگونه این سوژه را برگزیده و ایا این سوژه خود را به وی تحمیل کرده است ؟
د.ح : این فیلم ، همانگونه که شما می گوئید خود را به من تحمیل کرد. بدین معنا که پروژه ای نبود که پشت یک میز و با نوشتن روی کاغذ به وجود بیاید بلکه پروسه ای بود که طی سالها ی زیاد، با آمدن تصاویر بسیار در ذهن من، شکل گرفته بود بدون این که من ارتباط آنها را بایکدیگر بدانم. تا این که روزی، برای یکی از دوستانم یک سکانسی را تعریف کردم از آغاز فیلم . این سکانس سپس ادامه یافت تا به پایان رسید. دوستم پرسید این چیست. من گفتم که ایده ی یک فیلمنامه است. او پاسخ داد، این ایده نیست بلکه تو کل فیلم را داری..بعد متوجه شدم که بچه وخانواده ای که در این فیلم ایزوله هستند، فطعا یک چیزهائی از دوران کودکی وتجربه من در زندگی به عنوان کسی که در ایران بزرگ شده و با فرهنگ آن ارتباط دارد، در خود دارند. سپس فکر کردم چرا باید خانواده ها، از روی عشق و دوستی، چیزهائی را که برای بچه شان می خواهند به او تحمیل کنند. چیزهائی که نه تنها به تعریف جامعه ما بلکه حتا در جامعه جهانی وجود دارند.
ش.ر : ما در این فیلم نه تنها تلاش های بسیار پدر و مادر را برای یافتن دلیل لالی خود خواسته کودک می بینیم، بلکه روابط زن و مرد هم زیر ذره بین قرار میگیرد : برخورد پدر با بچه و برخورد مادری که با بی تابی و حتا غیر منطقی بودن، از سر مهر زیاد، به فرزندش، در تماشاگر بی تابی به وجود می آورد و دلش می خواهد او را با یک سیلی ارام کند. چون احساس می کند که دارد به بیراهه می رود و به بچه بیشتر ناروائی می کند.
د. ح : در هر کجا که عشقی وجود دارد، ناخود آگاه، در کنارش خشمی هم وجود دارد. این خشمی که از سوی مادر به شما منتفل می شود، خشمی است که ناخود آگاه از شرایطی که مادر توی آن قرار گرفته ناشی می شود. یعنی از روی عشق و دوستی ودر راستای بهبود بچه داره یک کاری می کند که بچه را در شرایط مناسبی قرار نمی دهد. این طبیعی است که برای بهبود بچه والدین آماده اند هر کاری بکنند که آن بچه به حالت نرمال خود بازگردد. حال این پرسش پیش می آید که حالت نرمال چیه، تعریف آن چیست ؟ ممکن است ما بگوئیم : بگذار زندگی اش را بکند! اما آیا ما در شرایط آن آدم می توانیم بگذاریم زندگی اش را بکند و یا این که دیوانه می شویم ؟
ش.ر : این خشم، به گفته شما، آنچنان جلوی چشم مادر را گرفته که دیگر مسخ شده. به جای این که گاهی یک لبخند بزند و ویا راه دیگری را پیش بگیرد، راه مهربانی، راه خنده، راه بازی… تا شایدگشایشی برای آن گره پیدا شود، به نظر می آید که، برعکس، ، بچه را بیشتر در لاکش فرو می برد. به این دلیل که در زندگی، حتا در شرایط بسیار دشوار، زندگی امتزاجی می شود از لبخند و اشگ ..
د. ح : برداشت های مختلفی می تواند وجود داشته باشد. چون ما در فیلم می بینم که این اتفاق پیش تر رخ داده و ما به دکتر روانشناس رسیده ایم، میشه تصور کرد که اینها این مرحله ها را پشت سر گذاشته اند: لبخند و کارهای دیگه.. چیزی که دکتر از مادر می خواهد، خودش یک تحمیله.. یعنی مادر را درشرایط سخت تر از آنچه که هست می گذارد.
ش.ر : همه اسیرند به گونه ای !!
د.ح : فکر می کنم، همه در جهان، اسیر یک سری قوانین هستند، چه بخواهند و چه نخواهند، ولو این که این فوانین پزشگی باشد. ممکن است یکی می بایست عمل شود، اما خانواده یا مخالف ویا موافق عمل است. همه می خواهند او بهبود پیدا کند، اما ممکن است بیمار بگوید، نمی خواهم عمل کنم. گاه اگر شخص بمیرد، همه پشیمان می شوند که چرا نگذاشته اند او زندگی اش را بکند.
ش. ر. : می رسیم به پایان فیلم که از دید من بی همتاست چون نا متعارف است . چون می توانست یا بهبود باشد ویا یک روند دیگری پیدا کند. آما در فیلم شما این پایان همه را آزاد می کند. بدین معنا که می آیند توی بازی این بچه و به خود می گویند چرا ما در این بازی نباشیم.. من این پایان را خیلی دوست داشتم . چون اگر آن چه را که تماشاگر انتظارش می کشید، می دادید، می شد یک پرداخت کلاسیک.. چگونه شد که این پایان را برگزیدید؟
د. ح. : موافقم با چیزهائی که می گوئید، هرچند همیشه دوست دارم برداشت های گوناگون را بشنوم . برای خود من یک پذیرش مطلق بود. چون این خانواده وارد یک جهانی شد که در آن چیزی برایشان فرق نمی کرد. یعنی به مرحله ای رسیدند که هر تیری که به آنها می خورد دیگر دردشان نمی آمد. آنها نه این که وارد دنیای بچه بشوند ،بلکه، همه با هم وارد یک دنیای دیگر می شوند.
ش.ر.: به عبارتی اینها همه به رهائی دست می یابند.
حال بگوئید شما بازی بسیار خوب این بچه را چگونه گرفتید؟ چون کار با بچه بسیار دشوار است.
د.ح. : بسیار سخت بود. می توانم بگویم که نزدیک به ۸۰۰ بچه را تست کردم چون بچه مهمترین گزینش ما بود. این بچه می بایست کودکی باشد که بشود رویش کار کرد. سپس ما چند ماه با بازیگران فیلم و بچه تمرین کردیم. توی آن تمرین ها دیگر بچه فهمید که من از او چه می خواهم ، چه جور می خواهم، باید دوربین را فراموش کند… پیش از آغاز هر فیلمبرداری تلاش می کردم که فیلمبردار و عوامل دور وبر این بچه باشند که دیگر آنها را نبیند. تمرکزش تنها روی من باشد. با مادر و پدر توی فیلم بتواند یک کمی رابطه خانوادگی برقرار کند. جدا از این، همه فکر می کنند بچه نمی فهمد، اما اگر با او در یک فاصله ای رفتار کنیم که هم یک بزرگساله و هم یک کودک، بچه خوب می فهمد. پیدا کردن ان فاصله و درست کردن یک رابطه بین من و آن بچه، به من برای بازی گرفتن از او بسیار کمک کرد.
ش.ر : فیلمبرداری چند روز به درازا انجامید
د.ح : ۴۰ روز طول کشید.
ش.ر : دشواریهایتان چه بودند ؟
د. ح.: این فیلم یک فیلم مستقل بود، هیچ چیز آسان نبود، ما یک بودجه بسیار محدودی داشتیم و چون یک فیلم مستقل است و بازیگر سرشناس در آن نیست، می دانستیم که بودجه چندانی به دست نخواهیم آورد. من این را از آغاز بهش آگاه بودم و می خواستم این فیلم مستقل و بدون بازیگر چهره باشد.
ش. ر : برنامه آینده تون روشن است ؟
د. ح : بله، فیلم بعدی من نامش هست “دیافانوس” یا “شفاف” که بودجه آن ۴۰٫۰۰۰ یورو ئی است که از”تورینو فیلم لاب “، به عنوان برنده این نهاد گرفته ام.
شایسته یاد آوری است که درناز حاجیها، ، با فیلم کوتاه «مرضیه»، جایزه بهترین فیلم کوتاه جشنواره فیلمهای ایرانی پراگ را، درسال ۲۰۱۸، دریافت کرده بود.
گفتنی است که سینمای ایران، آخرین بار، در سال ۲۰۱۲، با فیلم «پله آخر» در بخش رقابتی اصلی جشنواره کارلووی واری شرکت کرد و توانست گوی بلورین بهترین بازیگر زن را برای لیلا حاتمی و جایزه بهترین فیلم فیپرشی را برای علی مصفا به ارمغان بیاورد.
«شهلا رستمی»