برای ساخت فیلم در ژانر وحشت باید ریشههای ترس را در باورهای ذهنی و عینی فرهنگ مردم جستجو کرد
- شناسه خبر: 14865
- تاریخ و زمان ارسال: ۲۱ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۱۵:۳۱

شاهین رشیدی متولد ۹ آبان هزارو سیصدوهفتاد و دو درتهران و فارغ التحصیل دانشگاه هنر و معماری تهران یکی از کارگردانان جوانیست که میشود به آتیه درخشانش امیدوار بود. او با دانش، انرژی و خوشذوقیاش بی تردید میتواند یکی از کارگردانان موفق ایران فردا باشد. رشیدی موسیقی میداند، جامعه و دغدغه های نسل خود را میشناسد او فانتزیهای خاص خودش را دارد و اعتقاد دارد برای رسیدن به آرمان هایش باید بجنگد. درفضایی صمیمی به بهانه اکران فیلم «ناین» با او گفتگویی کرده ام که در ادامه میخوانید.
برای آشنایی بیشتر خوانندگان روزنامه با شما، درباره فعالیتهای هنریتان توضیح بدهید؟
هشت سالم بود که آموختن موسیقی را شروع کردم و در پانزده سالگی وارد دنیای حرفهای موسیقی شدم؛ و برای بسیاری از خوانندهها آهنگسازی و تنظیم کردم. تا امروز همچنان در کنار تدوین و صداگذاری درآمد اصلی ام از موسیقی وآهنگسازی است. جالبست بدانید موسیقی را از رپ و راک شروع کردم، بعدها با جاز و بلوز ادامه دادم تا رسیدم به سبک سنتی و تلفیقی؛ و البته موسیقی متن فیلم، همچنین از روی علاقه خوانندگی هم کرده ام و دو آلبوم نیز در پلتفرم های بین المللی منتشر کردم که تا به حال بازتاب خوبی داشته . زمانی که کارم راشروع کردم امکانات کمتر بود اما کمی که جلوتر اومدیم حضور و پیشرفت سریع تکنولوژی و اشرافی که به نرم افزار و سخت افزار داشتم باعث سرعت گرفتن روند کارم شد.
چطور به سینما علاقه مند و وارد این حوزه شدید؟
زمانی که قرار بود وارد دانشگاه بشوم با اینکه در کنکور هنر رتبهی هفت آورده بودم متاسفانه و علیرغم میل باطنیم در رشته داروسازی شروع به تحصیل کردم اما پس از پنج سال تصمیم گرفتم دنبال علاقه شخصیم بروم و این شد که انصراف دادم و در رشته کارگردانی شروع به تحصیل کردم.
با توجه به اینکه شما علاوه بر کارگردان، نویسنده فیلمنامه فیلم «ناین» نیز هستید؛ میخواستم بدانم ایده اصلی داستان از کجا شکل گرفت؟
در واقع ایده اصلی داستان به صورت کلاژهایی در ذهن من اتفاق افتاد و جالبست که در واقعیت نیز برای آن فکتهایی پیدا شد که من را برای نوشتن آن مشتاقتر کرد. مثلاً روزی برای اسکی با دوستی به زردبند رفته بودم در آنجا به صورت اتفاقی کافهای را دیدم که دکوراسیون خاصی داشت، وقتی درباره کافه پرسیدم، گفتند؛ روستایی در این اطراف وجود دارد که ساکنانش در جنگ جهانی دوم، آلمانیهایی بودند که به خاطر معادن زغال سنگ و… روستا را اداره میکردهاند و تا بیست سال پیش هم آلمانیها در آنجا زندگی میکردند و این کافه نیز متعلق به آنها بوده، فکت دوم هم مربوط به خانهای در تهرانپارس بود که متعلق به همسر سفیر ژاپن در دورهی پهلوی بوده و این خانم روزی ناپدید میشود. خانهای عجیب که هرکسی را درخود راه نمیداد و در دل خود داستانهای ترسناکی داشته. دوست من که سرپرست آن خانه بود در آنجا چند دفترچه پیدا کرد که در واقع دفتر خاطرات خانم صاحبخانه بوده. در جایی از این دفتر نوشته بود :«چند روز است که از خواب بیدار میشوم و یک دختربچه ۶ ساله را میبینم که به من لبخند میزند و من هیچ کاری از دستم بر نمیآید.» فکت های این چنینی و تحقیقاتی که درباره آلمان نازی، هیتلر و اتفاقات تاریخی هولوکاست و… انجام دادم باعث شد این داستان را بنویسم.
در داستان فیلم، ۹ قتل اتفاق میافتد که من سعی کردم آن را به جامعه جهانی، جنگ و تاثیر آن بر زندگی روزمره آدمها ربط بدهم. اعداد نقش مهمی در فیلم دارند و در سراسر داستان به واسطهی این اعداد به مخاطب کدهایی داده میشود که امکان دارد مخاطب با یکبار تماشا کردن فیلم نتواند جزئیات آن را به خوبی متوجه بشود. به عبارت دیگر این فیلم بسیار پویا است و دارای جزئیاتی که هرکدام پیامی را به مخاطب منتقل میکنند مثل متنهایی که روی پیامهای تلفنی در فیلم میبینیم و به عنوان مثال به مخاطب میگوید:«دنیا یک کاخ سوگواریست،چیز بدتری هم خواهد آمد…، جهنم برای بشریت » در واقع مانیفستی که من به عنوان نویسنده و کارگردان اثر ارایه میکنم که در همین نکات ظریف نهفته است.
تضادهای زیادی در خط روایی داستان فیلم ناین احساس میشود، این تغییر ممکن است مخاطب را دچار سردرگمی کند، دلیل این موضوع چیست؟
بخشی از این سردرگمی، البته اگر بشود اسمش را سردرگمی گذاشت، را میشود به حساب پیچیدگی خط روایی داستان گذاشت که ممکن است با دوباره دیدن فیلم برطرف شود. اما قبول میکنم که بخش دیگری از این سردرگمی مربوط به کاستیهای روایی فیلم است که دلیل آن هم اگر بخواهم صادقانه بگویم، آزمون و خطایی بود که ما در طی کار تجربه کردیم و ممکن است در برخی موارد آنطور که باید و شاید به خوبی از عهدهاش برنیامده باشیم. شاید بخشی از این اتفاق به خاطر بیتجربگی من، فیلمبردار و بازیگران بود. شاید هم به دلیل فاصله ی زیادی که بین متن اولیه، ذهنیت من و دکوپاژ با اجرای بچه های گروه بود این اتفاق افتاده. ضمن اینکه در تدوین بعضی از سکانسها حذف شد. سکانسهایی که در آن شخصیت پردازیها و گرهافکنی های داستان شکل میگرفت و میتوانست به مخاطب در برقراری ارتباط بهتر با کاراکترها کمک کند. دلیل دیگر این تغییرات، ممیزیهایی بود که بر کار اعمال شد و قدری هم به خودسانسوریهایی که نویسندگان و کارگردانان به دلایلی مجبور به آن میشوند ارتباط دارد.
فیلم شما نریشنهای طولانی دارد. با توجه به اینکه این موضوع باعث عدم پویایی فیلم میشود، دلیل استفاده از نریشن های طولانی چه بوده است؟
صرف نظر از اینکه برخی چیزها را به دلایل ممیزی نمیشد به تصویر کشید، من به عنوان کارگردان و نویسنده به دلیل خشونت بیش از حد فضای فیلم سعی داشتم اتفاقات را پس از وقوع نشان بدهم، زیرا اعتقاد دارم خیلی از فیلمها در ژانر وحشت ترسناک هستند نه به دلیل چیزهایی که نشان میدهند بلکه به دلیل چیزهایی که نشان نمیدهند. شاید بخشی از سردرگمی مخاطب که شما قبلا به آن اشاره کردید هم از همینجا ناشی میشود. مخاطب معمولا دوست دارد همه چیز را ببیند اما ما بنا بر مقتضیات جامعه و ملاحظاتی که در راستای عدم نمایش خشونت عریان در فیلم داشتیم تصمیم گرفتیم که خلا ایجاد شده در روایت را با نریشن پر کنیم که این امری بسیار طبیعی و مرسوم در سینماست و اگرچه امروز نسبت به سالهای آغازین شکلگیری سینما کاربرد کمتری دارد اما هنوز مورد استفاده است و فکر میکنم در فیلم ما هم به خوبی کارکرد دارد و به لحاظ ساختاری امری تحمیل شده به فیلم نیست بلکه جزئی از فرم فیلم شده که در کنار اجزای دیگر روایت را پیش میبرد. به صورت خلاصه میتوانم بگویم که من سعی کردم آنچه را نمیتوانم به تصویر بکشم تعریف کنم. جدا از اینها سعی کردم با خلق موقعیت، ترس را القا کنم و به نظرم اتفاقاً خشونت پنهانی که شخصیتهای داستان دارند فیلم را جذاب تر میکند.
برای بازی گرفتن از بازیگرهای تان در فیلم از چه تکنیکی استفاده کردید چون به نظر میرسد ترسی که در چهره بازیگرهایتان دیده میشود خیلی واقعی است؟
برای پاسخ به این سوال باید ابتدا درباره لوکیشن فیلم و دلیل انتخاب آن صحبت کنم. لوکیشن روستایی به نام «دیورش» بود که برای رسیدن به آن باید از دل چهار روستا میگذشتیم. انتهای آن ورودی جنگل بسیار بزرگی بود که حیات وحشی داشت که زیستگاه گونههای جانوری متعدد بود. تعداد ساکنان آن روستا به پنجاه نفر نمیرسید و آنتن و اینترنت هم نداشت و این موضوع در حالت عادی هم باعث ایجاد ترس میشود. در واقع من با انتخاب چنین لوکیشنی و طراحی یک سری بازیها که کمک به ترسیدن بازیگران میکرد آنها را در موقعیت ترس قرار دادم و نسبتا موفق به گرفتن بازیهای واقعیتری از بازیگران شدم و این یک تکنیکی است که در برخی از فیلمها از آن استفاده میشود.
ژانر وحشت یکی از ژانرهایی است که معمولاً کارگردانان در ایران به عنوان نخستین تجربه فیلم بلند به سراغ آن نمیروند شما چطور چنین ریسکی کردید؟
برای پاسخ به این سوال باید کمی درباره تجربیات گذشته ام برایتان بگویم؛ زمانی که وارد دانشگاه شدم جدا از موسیقی فعالیت درحوزه عکاسی و جلوه های ویژه را نیز شروع کردم و این مسئله برایم فضای جدیدی را ایجاد کرد که منجر به ایدههای نو شد. سال اول دانشگاه اولین فیلم کوتاهم به نام «الکلی» را ساختم این فیلم فضایی سایکو داشت که با ژانر وحشت نیز تلفیق شده بود. فیلم الکلی موفق به کسب یازده جایزه از جشنوارههای مختلف شد. پس از آن فیلم دیگری به نام «دنیا تمام میشود» را ساختم که آن نیز از هشت جشنوارهی مختلف جایزه گرفت. ساخت این فیلم هم داستان جالبی دارد، در واقع قرار بود این فیلم برای نمایش در شبکهی نمایش خانگی آماده شود و داستان آن خیلی شبیه به اتفاقات امروز جامعه بود. روایتی فانتزی که در آن مردم به خاطر افزایش میزان آلایندهها بدون ماسک قادر به زندگی نیستند و این موضوع نظم جهانی را به هم میزند و باعث ایجاد حکومتهای قلمرویی میشود که بسته به امکاناتی که دارند با هم معامله میکنند و. به هر حال با توجه به کمبود امکانات و پیدا نشدن یک سرمایه گذار برای ساخت فیلم تیزری که برای معرفی کار و ارائه به دفترهای سینمایی ساختیم تبدیل به یک فیلم چند دقیقهای شد که در جشنوارههای مختلف موفقیتهای کسب کرد پس از آن به دلیل علاقه به کتابهای روانشناسی و مطالعه زیاد درباره بیماریهای روانی و کسب تجربه در این فضا تصمیم گرفتم نخستین فیلم سینمای ام را در این ژانر بسازم. اینکه ساختن فیلم در این ژانر به دلایلی در سینمای ایران میتواند ریسک بالایی داشته باشد با شما موافقم و خیلی از دوستانم نیز به من توصیه کردند سراغ این ژانر نروم اما من فانتزی های خاص خود را دارم که به نظرم میتواند در این ژانر و حتی ژانرهای تلفیقی شکوفاتر شود.
ژانر وحشت علاقهمندان و مخاطبان خاص خود را دارد و مخاطبان ایرانی نیز از این قاعده مستثنا نیستند به نظر شما دلیل این که در سینمای ایران کمتر به این ژانر پرداخته شده و یا حتی دوستان توصیه کردند برای ساخت فیلم به سراغ این نوع سینما نرویدچیست؟
متاسفانه جامعه هنری ایران چه در حوزه موسیقی چه در حوزه سینما و… به شدت سوار بر جریان حرکت میکند و این مد نظر قرار دادن روند بازار سبب تولید آثار متعدد با شباهت بسیار به هم میشود. دراصل به خاطر اینکه عموما سرمایه گذار و تهیه کننده به آثاری که ریسک بالا دارد و ممکن است با ذائقه مخاطب جور نباشد اقبال کمتری نشان میدهد. این امر منجر به خودسانسوری و اصطلاحا در نطفه خفه شدن ایده های نویسندگان و کارگردانان میشود. مخاطب ایرانی هم شاید بیشتر به علت تجربه ی بدی که در زمینه ی فیلم های ژانر وحشت دارد عموما به این دست فیلم ها خوش بین نیست و در ناخودآگاه اش آن را پس میزند و این امر موجب سخت و سخت تر شدن کار هایی از این دست میشود.
در سوال قبل به این نکته اشاره کردم که این ژانر در ایران نیز علاقهمندان خود را دارد که حتی از آمار موتور جستجوی گوگل هم پیداست اما شما گفتید مردم نسبت به این ژانر موضع منفی دارند به نظر شما چرا این گونه است آیا دلیل عدم تولید محتوای مناسب نیست؟
همانطورکه قبلا گفتم در سینمای بدنه ما اصلاً نمیشود سراغ چنین کارهایی رفت زیرا پیدا کردن سرمایهگذار خودش هفت خوان رستم است و از طرف دیگر این نکته که شما درباره تولید محتوا و ساخت چنین فیلم هایی به آن اشاره کردید بسیار مهم است مخاطبان این ژانر فیلم های با کیفیت از کارگردانان به نام دنیا در این ژانر را تماشا کردهاند .باید این موضوع را بپذیریم که ما در ساخت جلوه های ویژه و تولید محتوا در این ژانر از سینمای هالیوود و اروپا و حتی آسیای شرقی خیلی عقب هستیم و در واقع به دلایل مختلفی ضعیف عمل کرده ایم و با شکست مواجه شده ایم، مخاطب به ناچار مقایسه میکند و نمیتواند بپذیردکه ما توانایی ساخت چنین فیلمهایی را داریم و یا میتوان تجربه موفقی در ژانر های متفاوت داشت که معمولا دچار پیش داوری است و به یک اثر مجال ارائه نمیدهد اما معتقدم باید از یک جایی شروع کنیم و بتوانیم به نیاز مخاطب پاسخ درست بدهیم.
درباره تولید محتوا صحبت کردید و اینکه بتوان به نیاز مخاطب پاسخ درست داد در سینمای اروپا سالهایی وجود دارد که به سالهای ادبیات محور معروف است و کارگردانان سعی کردند با اقتباس از ادبیات کلاسیک که یک منبع غنی برای این ژانر بوده جای پای شان را محکم کنند و فیلمهایی چون فرانکشتاین دکتر جکیل و آقای هاید و… نمونههای آن دوره بوده به نظر شما آیا ادبیات ایران قابلیت چنین اقتباسی را دارد؟
اتفاقاً یکی از مهم ترین نکته هایی که در ساخت فیلم ترسناک باید به آن توجه کرد رویکرد به ریشههای وحشت آفرینی است اگر سینمای آمریکا، اروپا و آسیای شرقی توانست در ژانر وحشت موفق عمل کند به این دلیل بوده است که همواره به این نکته توجه داشته که ریشههای ترس را در باورهای ذهنی و عینی فرهنگ مردم خود جستجو کند و با توجه به این موضوع بوده که موفق به خلق وحشتی باورپذیر در این ژانر از سینما شدهاند،تماشگر ایرانی هم مانند دیگر مخاطبان از این ژانر اسقبال میکند در صورتی که ما بتوانیم با توجه به فرهنگ بومی و عامه، افسانه ها و باورهای مردم خودمان که نسل به نسل و سینه به سینه بین ما گشته فیلم بسازیم به اعتقاد من شاهنامه، منطق الطیر و … میتواند یکی از منابع غنی برای اقتباس در این ژانر باشد حتی در ادبیات معاصر آثار نویسندگانی چون ساعدی و درویشیان را نیز میتوان بازنگری کرد. همچنین قصههای بومی که در جنوب و شمال کشور وجود دارند هم میتوانند منابع غنی برای اقتباس باشند و نویسندگان و کارگردانان میتوانند با دستمایه قرار دادن آنها موفق به خلق آثاری هماهنگ با ذائقه مردم ایران بشوند.
از نظر شما لازمهی استمرار در ساخت فیلم و بقا در این ژانرچیست؟
من وقتی یک بازی کامپیوتری میکنم، یا یک کتاب میخوانم آن را به قوه تخیل میسپارم و برایش تصویرسازی میکنم چند ماه پیش برای یک پروژه دانشگاهی از ما خواسته بودند یکی از کارهای مرتضی احمدی را در حد یک دقیقه تولید محتوا کنیم،من با ساختن یک حمام ایرانی با کمک جلوه های ویژه پنج کاراکتر با سرهای مکعبی و سنگی ساختم و با یک موسیقی در ژانر وحشت آهنگ «حمومی» مرتضی احمدی را تبدیل به یک اثر ترسناک کردم که با ریشه های ذهنی ما درباره ی حمام های قدیمی و متروکه، و حضور موجوداتی از قبیل جن و آل و …بی ربط نیست و با اشاره به این موضوع میتوانم بگویم که اگر قرار است آدم موفقی در این نوع سینما باشید باید بتوانید هر چیزی را ترسناک ببینید.
- فاطمه گودرزی زاده