«پائین بیاوریدشان» بر تکرار کهن الگوهای خانوادگی پافشاری میکند
- شناسه خبر: 90358
- تاریخ و زمان ارسال: 20 اردیبهشت 1404 ساعت 17:02

فیلم “پائینی بیاورندشان” که میراث ویرانگر خانوادگی درونمایه اش را می سازد، ما را در برابر این واقعیت می گذارد که چگونه رفتار پدران از یک نسل به نسلی دیگر، زندگی اقراد را دگر گون می کند. این میراث که با کارگردانی موشکافانه، تدوین خوب، نور مناسب و طبیعی و نیز دوربین کار آ، پر رنگ شده است از فرمانبرداری بی خردانه از پدرها در یک زندگی در چالش با فقز و پول دوستی بیش از اندازه سخن می گوید و از این دید ما را به یاد سینمای اجتماعی خوب انگلستان می اندازد. هنرپیشگان، از جمله “بری کئوگان” ، “کریستوفر ابات” و “کالم مینی” ، در شخصیت های خود بسیار خوب جای گرفته اند و با طبیعی بودن، فیلم را باور کردنی تر و زنده تر می سازند. از سوی دیگرموضوع آن ما را به یاد سخنان پازولینی می اندازد که می گفت : «تاریخ را اشتیاق پسران برای فهمیدن پدرانشان ساخته است .”
در این فیلم، “کریستوفر اندروز” بسان یک فیلم اضطراب آور اجتماعی و روانشناختی ، با امکانات کم اما با مشتی محکم وبدون تلاش بر زیبا ساختن یک سوژه ی دردناک، شکنندگی یک رده از طبقه اجتماع، رده ی پرورش دهندگان گوسفند را به جلوی دوربین می برد. کسانی که به دشواری می توانند نان روزانه ی خود را در بیاورند. کمبود هائی که کمبود های عاطفی دیگر را هم پر رنگ می کنند و به خشونت خانوادگی، مردسالاری، رنج های روانی و احساس گناه می انجامند. در درون این همه تاریکی، زنی دریچه ای را به روی روشنائی می گشاید که به گونه ای ارزش نهادن بر اهمیت زنان به شمار می آید.
داستان از جائی آغاز می شود که پس از یک تصادف اتومبیل به دلیل سرعت بالا، پس از دریافتن خواست مادر راننده برای جدائی از پدرش، این مادر کشته می شود و نامزد وی نیز زخمی می گردد. او سپس تنها به نگهداری گوسفندان و پدر تلخ ، بیمار و خشنش می پردازد. تا این که یک روز پس از جستجو برای باز پس گیری گوسفندان ربوده شده اش، خود را ناچار به به کار بردن خشونت می بیند و این خشونت، دایره ی بسته ای از یک خشونت افزاینده به وجود می آورد.
با این حال، “کریستوفر اندروز” بیننده را با شکستن یک گویش خطی و دادن چشم اندازهای دیگر، با خود می کشاند و در پایان ، به سان بیشتر فیلم های “کن لوچ”، با نشان دادن پشیمانی و تلاش بر بازخرید گناهان، نور کوچکی از امید در ذهن بیننده به وجود می آورد.
او همچنین بر این تکیه می کند که بد خواهان هم، نه به دلیل این که ذاتی بد دارند، بلکه به دلیل شرایط دشوار زندگی این بخش از شخصیت خود را پرورش داده اند. در حالی که گهگاه جائی برای نشان دادن اندیشه های نیکوی آنان نیز می گذارد. یا به گویشی دیگر، در این منطقه های دور افتاده ی فقیر، هر کس در اندازه درک و بهره اش از زندگی، گلیمش را از آب بیرون می کشد. و چون این انسان ها با کسی از درون خود سخنی نمی گویند، این سرپوشی به آتشی زیر خاکستر تبدیل می شود. در اینجاست که نقش زنان و مخالفت آنان با چرخ بی پایان خشونت و فقز چند برابر می گردد.
«شهلا رستمی»