سینمای کودک، بیتماشاگر، بیسرمایه، بیسیاست!
- شناسه خبر: 92889
- تاریخ و زمان ارسال: 4 شهریور 1404 ساعت 18:31

در سالهای اخیر، یکی از ژانرهایی که بهطرز چشمگیری از عرصه سینمای ایران عقبنشینی کرده، ژانر کودک و نوجوان است. ژانری که روزگاری درخشانترین آثار سینمای ایران را به جهانیان معرفی کرده بود از فیلمهایی چون «خانه دوست کجاست؟» تا «بچههای آسمان» حالا در سایه فراموشی و بیتوجهی نهادها، تهیهکنندگان و حتی مخاطبان، به حاشیه رانده شده است. این عقبنشینی تنها به نبود آثار شاخص ختم نمیشود، بلکه در سطح کلان، نشانهای است از بحران فرهنگی در درک نیازهای نسل جدید و آیندهسازان کشور. در نگاه نخست، ممکن است برخی تصور کنند که کودکان امروز بیش از هر زمان دیگری در معرض محتوای رسانهای هستند؛ پس نیازی به تولید فیلمهای سینمایی برای آنان احساس نمیشود. اما این تصور نه تنها سطحی، بلکه خطرناک است. دسترسی بیحد و مرز کودکان به انبوهی از محتوای بیهویت و اغلب غیرفرهنگی، نه تنها جای خالی سینمای باکیفیت کودک را پر نکرده، بلکه آن را ضروریتر نیز کرده است. با وجود این نیاز، چرا سینمای کودک و نوجوان در ایران مهجور مانده؟ این پرسش را باید از چند زاویه بررسی کرد.
نبود حمایت جدی نهادهای متولی
سازمان سینمایی، بنیاد سینمایی فارابی و نهادهایی مانند کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، در گذشته نهچندان دور نقش مهمی در حمایت از تولید آثار کودک ایفا میکردند. اما اکنون به نظر میرسد که این نقش به حداقل رسیده است. بنیاد فارابی که زمانی یکی از پررنگترین حامیان فیلمهای کودک بود، در سالهای اخیر بیشتر به حمایت از پروژههای پرهزینه و گاه بیهویت و کم ارزش سینمای بزرگسال متمایل شده است، یا در چند مورد فیلم های سینمایی که در حوزه کودک مشارکت داشته اند فیلم های با کیفیت مطبوبی نبوده و به نظر میرسد از سر ادای تکلیف بوده است. در گزارشهای منتشرشده از جشنوارههای اخیر فیلم کودک و نوجوان، مشخص است که بسیاری از فیلمها با بودجههای اندک و کیفیت تولید پایین ساخته شدهاند. این وضعیت نشان میدهد که یا منابع مالی کافی اختصاص نمییابد، یا ارادهای برای تعریف استانداردهای لازم در این ژانر وجود ندارد.
فقدان جذابیت و استانداردهای جهانی در تولید
یکی از مهمترین دلایل عدم استقبال مخاطب از فیلمهای کودک، ضعف جدی در فیلمنامهنویسی، کارگردانی و طراحی شخصیتهاست. فیلمهای کودک موفق دنیا، نه تنها برای کودکان که برای خانوادهها نیز جذاباند. در حالیکه بخش زیادی از آثار ایرانی تولیدشده در این حوزه، نه داستانی گیرای کودکپسند دارند، نه شخصیتهایی که قابلیت تبدیل به الگو یا قهرمان فرهنگی را داشته باشند. همچنین بخش بصری و تکنیکی این فیلمها از استانداردهای روز فاصله دارد. جلوههای ویژه ضعیف، طراحی صحنهای ابتدایی و نبود خلاقیت در روایت، باعث میشود کودکان که با انبوهی از انیمیشنهای خارجی باکیفیت در فضای مجازی روبهرو هستند، هیچ انگیزهای برای تماشای فیلم ایرانی نداشته باشند.
نقش کمرنگ صداوسیما و شبکههای تخصصی کودک
در شرایطی که شبکههای تلویزیونی مانند پویا و نهال میتوانند نقش مؤثری در معرفی و تبلیغ آثار کودک ایرانی داشته باشند، اما آنها نیز ترجیح میدهند با دوبله و پخش انیمیشنهای خارجی، آنتن را پر کنند. این شبکهها تقریباً هیچ سهمی در فرهنگسازی برای تماشای فیلمهای سینمایی کودک ندارند و در اغلب مواقع حتی از پخش تیزر فیلمهای ایرانی این حوزه نیز دریغ میکنند. در حالی که صداوسیما باید نقش حلقه واسط میان سینما و خانوادهها را ایفا کند، عملاً ارتباط خود را با سینمای کودک قطع کرده و به توزیعگر صرف محصولات خارجی تبدیل شده است. نتیجه این اتفاق، گسست عمیق میان کودک ایرانی و فرهنگ بومی است.
نبود الگوی موفق تجاری
یکی دیگر از مشکلات این حوزه، نبود الگوی موفق اقتصادی برای فیلمسازان است. اگر فیلمسازی بخواهد در ژانر کودک سرمایهگذاری کند، چشمانداز روشنی برای بازگشت سرمایه نمیبیند. سالنهای سینما تمایلی به اکران فیلم کودک ندارند، خانوادهها هم انگیزه کافی برای حضور در سینما ندارند، تبلیغات نیز محدود است. در چنین شرایطی، طبیعی است که تهیهکننده به ژانرهای پرفروشتر مانند کمدی یا ملودرام اجتماعی گرایش پیدا کند.
لزوم سیاستگذاری فرهنگی کلان
در نهایت، باید پذیرفت که حل مشکل سینمای کودک تنها با افزایش بودجه یا تولید چند فیلم شاخص ممکن نیست. این حوزه نیازمند سیاستگذاری فرهنگی در سطح کلان است. باید در برنامههای آموزشی، فرهنگی و رسانهای کشور، تولید محتوای کودک بهعنوان یک ضرورت راهبردی دیده شود. چرا که کودکان امروز، مخاطبان صرف نیستند؛ آنها شکلدهندگان فرهنگ آیندهاند. بازگرداندن اعتبار و حیات به سینمای کودک و نوجوان، تنها یک انتخاب فرهنگی نیست، بلکه ضرورتی اجتماعی و حتی امنیتی است. در جهانی که هویت فرهنگی با سرعت در حال تغییر و گاه تضعیف است، سینمای کودک میتواند نقش سپر فرهنگی، الگوی رفتاری و پیونددهنده نسل آینده با ریشههای هویتی خود باشد.
البته شاید مدیریت ضعیف جشنوارههای فیلم کودک و نوجوان در این چند سال و شاید دهه اخیر در حذف تدریجی سینمای کودک و نوجوان بی تاثیر نباشد. اگر بودجههای فرهنگی که تاکید میکنم علیرغم شفافسازیهای مدیر پسند و مخاطب گول زن که در چند سال اخیر مد شده است و منابع اعتباری و مصرفیشان بسیار جای تامل و شک و شبه دارد مدیرت شود سالی دهها فیلم خوب میتوان ساخت. باید از نهادهای فرهنگی پرسید: آیا فراموش کردهاید که آینده، از چشمهای کوچک همین کودکان دیده میشود؟ و اگر سینما نتواند برای این چشمها، تصویری روشن و الهامبخش ترسیم کند، چه نهادی قادر به انجام آن خواهد بود؟ و در پایان که آیا کودک و نوجوان در سینمای ایران جایی ندارد!؟
مهدی احمدی / مدیرمسئول

