عشق به «ایران» راه به تاریک اندیشی نمی دهد
- شناسه خبر: 92932
- تاریخ و زمان ارسال: 8 شهریور 1404 ساعت 13:04

آیدین آغداشلو، متولد هشت آبان هزار و سیصد و نوزده، رشت، نقاش، نویسنده، گرافیست و شوالیه هنر ایران، در یکی از روزهای گرم مرداد هزار و چهارصد چهار تهران دوست داشتنی با یکی از مشهورترین هنرمندان معاصر ایران گفتگویی صمیمی داشتهایم که با هم میخوانیم.
*همین حالا حالتان چطور است؟
حال من چرا خوب باشد؟! بدجوری گیر کردهام. گیرودار زندگی در دورانی و در مملکتی که مدیرانش به طور غریبی ناکارآمدند و راه اداره این ملت فوقالعاده را در تقلیل همه چیز می دانند و پیشنهاد می دهند که کم بخورید، کم بخواهید یا اصلاً نخواهید! این که راهش نیست، راهش را من ندارم چون آدم سیاسی نبودهام و نیستم و در تکاپوی فراموش کردن هستم. هر روز کار می کنم و نقاشی می کشم. تازگی ها جا به جا شدهام. تعریف حال آدم در سنین مختلف فرق می کند بنابراین اینگونه است که در پیری آدم رو به گذشته باشد و خاطراتش را مرور کند، اما در جوانی دغدغه آینده را دارد چون آدم در پیری که آینده ندارد. اما این هم هست که در پیری آدم «حال» را دارد، یعنی «لحظه» را دارد و این خیلی مهم است که بتواند همین لحظه را گسترش بدهد، لحظه ای که فرّار است، وقتی لحظه را طول می دهد لذت آن چند برابر می شود، مثل طول دادن جویدن یک لقمه از یک غذای خوشمزه، این کار را بلد هستم، به داد من می رسد.

*چه اتفاقی بیفتد که حالتان بهتر شود؟
حال من وقتی بهتر می شود که حال همه ما بهتر بشود. اما فعلاً به علت درد زیاد کمر راه رفتن برای من مشکل شده. اگر بتوانم بهتر راه بروم و قدم بزنم، خرید کنم و جاهایی که دوست داشتهام را دوباره ببینم حال من بهتر می شود. کارهایی که الان برای من خیلی دشوار و برای همه خیلی عادی است، مثل پرسه زدن و از جایی به جایی رفتن، وقتی این ها ممکن نباشد خیلی سخت می گذرد. اما چون می دانم همه این ها خواهد گذشت پس خودم را تطبیق می دهم، پس حال خوب را با نشسته کار کردن تجربه می کنم، کتاب زیاد می خوانم و فیلم زیاد می بینم. نقاشی می کشم و یاد گرفته ام در حالت نشسته حال من خوب باشد، دارم یاد می گیرم چطور از آن لذت ببرم و استفاده کنم. هر چند نگرانی من بابت دیگران ذره ای کم نمی شود.
*در مورد جوانی صحبت کردید، اینکه در جوانی آدم به آینده امید دارد و وقتی پا به سن می گذارد می داند که باید قدر لحظهها را بیشتر بداند. شما به آن چیزی که پنجاه سال پیش تصور می کردید امروز باشید رسیده اید؟
الان خیلی بیشتر از تصور خودم هستم و اینکه شما اشاره کردید که چه چیزی حال من را بهتر می کند، خوشی اطرافیانم و آدم هایی که دوستشان دارم مانند خانواده ام برای من خیلی مهم است. هر چه خوش تر باشند من آسوده تر هستم. بنابراین بهتر است این حال معطوف به خود، آرام آرام جای خودش را به حال خوب اطرافیان بدهد. الان خیلی از آن لذت می برم و این لذت خیلی برای من قابل پیش بینی نبود. بعد دلپذیری است که من با پیری آن را بیشتر تجربه کرده ام.

*در حرف هایتان درباره اینکه چه چیزی می تواند شما را خوشحال تر کند صحبت کردید و حال خوب اطرافیان در یک دایره کوچک، من میخواهم این دایره را وسیع تر کنم و در مورد ایران صحبت کنیم، در روزهایی که اوضاع چندان خوب نیست، به عنوان یک هنرمند با تجربه فکر می کنید سرنوشت این سرزمین چه میشود؟
سرنوشت ایرانشهر در دست مردمانش است. مهم این است که بتوانند انتخاب کنند و به انتخابشان احترام گذاشته شود. آن وقت همه چیز درست می شود. وقتی درباره «طول تاریخ» صحبت می کنیم، نگاهمان باید جامع باشد. من ایران را خیلی دوست دارم و مفتخرم به ایرانی بودنم، این عشق من راه به تاریک اندیشی نمیدهد. ما می مانیم چون این سرزمین حق ماست.
*پس امیدوار هستید که شرایط ایران مخصوصاً از لحاظ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بهتر شود؟
همه چیز به انتخاب مردم مربوط می شود. اما در هر حال یادمان باشد که ملتها از بین نمی روند، بلکه دگرگون می شوند. من به عنوان یک نقاش و نویسنده همه عمرم را صرف کرده ام تا امید به دگرگونی مطلوب داشته باشم و آن را نشر بدهم.
*تا به حال شده نقاشی را صرفاً برای یک نفر خاص بکشید؟ نه برای گالری و نه برای نمایش؟
بله من به عنوان نقاش همه جور کاری که مرتبط با نقاشی باشد کرده ام. کار سفارش گرفته ام، به خاطر خوشحالی کسانی نقاشی کشیده ام، به خاطر تجلیل کسی نقاشی کشیده ام، به خاطر بازسازی یک خاطره نقاشی کشیده ام و برای دل خودم هم نقاشی کشیده ام. برای خودم، به معنای اینکه اثری به وجود بیاورم که تمامی معنای من را در خودش جمع کند و جریان بدهد.
همیشه نقاش حرفهای بودهام، در نتیجه هر کاری را که فکر کنید مرتبط با نقاشی باشد انجام دادهام و خیلی هم این سابقه را دوست دارم. یک روز به آقای شجریان گفتم شما آزرده نشوید که به شما میگویند مطرب، کار مطرب به طرب در آوردن مردم است و به شما بر نخورد! من هم به عنوان یک نقاش بخاطر شادمانی کسی صورت او را کشیده ام. مشکل خاصی هم نبوده است.
*چقدر خودآگاهانه نقاشی میکنید؟ و چقدر اجازه میدهید ناخودآگاهتان کنترل تصویر را در دست بگیرد؟
آدم ها معمولاً وقتی می خواهند جواب سؤالی را ندهند می گویند عجب سؤال درستی است! این سؤال خیلی درستی است ولی من جواب آن را خواهم داد. بله من به مقدار خیلی زیادی نقاش خودآگاه هستم. برای اینکه بیشتر نقاشیهایم − بهجز گل ها و خواب هایم − را که نقاشی می کنم مبتنی بر حقیقت یک امر آگاهانه است. میدانم می خواهم چه کار کنم، می دانم می خواهم نقاشی یک نقاش را کاملاً بازسازی و بعد از آن را تخریب کنم. با چاقو پاره پاره کنم یا روی آن رنگ بپاشم! البته من مودب هستم و روی کار کسی رنگ نمی پاشم ولی روی کار خودم که میتوانم. بنابراین میدانم چه کار می خواهم بکنم و این احتیاج به مقدمات دارد؛ احتیاج به کار خیلی دقیق فنی دارد. چون اگر یک اثر نفیس به وجود نیاید تخریب آن بی معنی است! وقتی اثر نفیس به وجود می آید و شما سعی می کنید آن نفیس بودن را تمدید کنید، آن وقت احتیاج به مقدمات دارد، احتیاج به جای امن دارد. من نقاشی نیستم که باد را نقاشی کند یا مثلاً مثل دوستم علی گلستانه چله تابستان بروم گوشه طبیعت سه پایه بگذارم و نقاشی کنم. باید همه چیز برایم امن و امان باشد. اصلاً نقاش آن شکلی نیستم و همانی هستم که شما اشاره کردید. یعنی میدانم که چه کار می خواهم بکنم، ولی این از ماجرای آن کم نمیکند. شما می دانید که میخواهید به ملاقات کسی بروید، پس آماده می شوید و حتی جملاتتان را تنظیم می کنید. حالا گاهی در عمل اتفاق دیگری هم میافتد و همان نمی شود که شما می خواستید. بارها شده که آن چیزی که من فکر می کردم تبدیل به شکل دیگری شده ولی لطف آن در این است که آن اتفاقی که می افتد باز همچنان از معنای قبلی آن آدم می آید. آن آدم است که اتفاق درباره او می افتد یا نمی افتد. اینکه متغیر یا متفاوت است مهم نیست، چون به هر حال حوادث برای یک وجود و یک معنا است که اتفاق می افتد. بعضی وقت ها آن چیزی که من نقشه آن را کشیده بودم تغییر می کند اما این مرا دستپاچه نمی کند. می گویم این هم اتفاقی است که برای من افتاده، میخواستم این کار را بکنم و یک شکل دیگر شد. باز هم همان آدم است که این اتفاق برای او افتاده، پس از آن عنصر هنرمندانه ای که مورد نظر شما است خیلی دور نمی شوم. من نقاش خیلی متکلف و باآدابی هستم، وسایلم باید خیلی آماده و خیلی عالی باشد. برای یک نقاشی واقعاً وقت می گذارم، گاهی یک ماه و روزی هشت ساعت کار میکنم.

*آیا هر نقاشی الزاماً باید معنا داشته باشد؟ یا گاهی زیبایی بدون معنا هم مشروع است؟
عزیزم! بستگی به این دارد که ما از معنا چه منظوری را تعقیب می کنیم. اگر منظور معنای اخص و هدفمند است که به قصدی چیزی را تصحیح کند، تغییر بدهد، یا چیزی را عنوان کند، نه الزاماً این طور نیست. علی گلستانه وقتی که منظره یا یک دسته گل می کشید کیف می کرد، معنایی را برای خودش خلق میکرد و بخش عمدهای از آن هم به ما میرسید. من هم هر وقت نقاشی او را می دیدم کیف می کردم. بنابراین معنا اگر این باشد منتقل می شود و جهان را قابل تحمل میکند. شما اگر قصد ایدئولوژیک برای تغییر جهان نداشته باشید، قصد تصحیح یا تنبیه جهان، باز هم بهثمرش می رسد و جهان جای بهتری می شود. جهان بدون علی گلستانه برای من جای قابل تحملی نیست چون که معنایی که او به من و دوستان نزدیک خودش میداد قابل جایگزینی نیست. اگر از نظر شما معنا این است؛ الزاماً نه، ولی به طور خودکار این معنا در آن وجود دارد.
*اگر روزی بینندهای بگوید از نقاشی شما چیزی نفهمیده، آیا برای شما مهم است؟
خیلی میگویند! اما من چهل سال معلمی کرده ام. این موضوع برای وجه معلمی من مهم است اما برای وجه نقاش من نه. ولی آن وجه معلمی همیشه حضور دارد. چهل سال کم نیست. من از دوره پیش از انقلاب نقاشی تعلیم و درس میدادم. در دانشگاه و همه جا و بعد هم که دوره طولانی ۳۵ ساله پس از انقلاب را معلمی کردهام. معلمی برای من نجات بخش و امر مقدسی بوده است. برگردم به سوال شما… این وجه معلمی مرا خیلی توضیح دهنده میکند. یعنی ماشه توضیح دهندگی من را میکشد و بله، توضیح میدهم. ناچار جای معلم را با نقاش عوض میکنم و توضیح میدهم. توضیحی که می دهم البته نه به قصد حل یک معما است. همیشه میگویم که نقاشی جدول کلمات متقاطع نیست که آن را حل کنید.
یادتان باشد که وقتی جدول حل شد دیگر چیز بی فایدهای است. شما تا حالا سراغ جدول حل شده رفته اید؟ اینکه آن را تماشا کنید و دوباره بخوانید؟ من راهنمایی میکنم و میگویم به جای اینکه دنبال یک معمای معین در یک وجه معین بگردید، دنبال یک چیز عمری تر و کلی تری بگردید. به آدم نگاه کنید و ببینید چه چیزی را به دنیا می آورد. این مثل وضع حمل می ماند. ببینید چه چیزی را دارد تحویل شما می دهد و برای آن وقت بگذارید؛ این یک جواب مشخص ندارد. آن وقت جواب های متعدد پیدا میکنید و از هر کدام از آن ها لذت می برید. نه به خاطر اینکه آن آدم را کشف می کنید، بلکه بهخاطر اینکه شما آدم تیزهوشی هستید، از شعور خودتان و از اینکه کشف کرده اید لذت می برید. یک نقاش امکان کشف را در اختیار دیگران می گذارد.
*در هنر شما زن همواره چهره ای رازآلود دارد. آیا این رازآلود بودن بازتاب دیدگاه شخصی شماست یا یک انتخاب زیباییشناختی؟
همان طور که اشاره کردم این از زندگی من می آید. من از بچگی یاد گرفته ام به زن ها بسیار احترام بگذارم و هنوز هم همین طور است. زنان، همواره در زندگی من جایگاه بسیار محترمی داشته اند و رفتاری که در طول تاریخ با آنان شده مشغله همیشگی ذهن و کار من بوده. این رفتار تاریخی در نقاشی های من مضمونی اصلی و همیشگی است. نمایش آن، طیف مفصلی از نقاشی های نیم رخ های زن های زیبای موقر باشکوه زخم خورده دوره رنسانس ایتالیا است. این زخم ها را به صورت تخریب، خط خطی کردن و پاره کردن صورتهای زیبایی که با دقت تمام کار کرده ام میشود سراغ کرد. اشاره های مکرری به انهدام کرامت انسانی زنان و سوءرفتار دیرینه تاریخ بشری با آنان.
*قبل از سوال پایانی در مورد پسرتان «تکین» هم صحبت کنیم. نقش ایشان در زندگی شخصی و هنری شما چیست؟
تکین در بخشی عمده و اساسی از امور زندگی من را همراهی می کند. از مدیریت سفارش ها تا چاپ کتاب ها و برگزاری نمایشگاه ها، تا تأسیس بنیادی به اسم من و حفظ و مراقبت از مجموعه آثارم. او کیوریتور و نویسنده بسیار قابلی است و به همین واسطه بهترین شخصی است که می توانم با او فعالیت های حرفه ای مشترک داشته باشم. تکین دوست عزیز من است و سرشار از اعتبار و لطف و معنا است. دختر عزیزم تارا و مادر فرزندانم فیروزه هم نقش عمدهای در هر آنچه که اکنون هستم داشته اند. به آن ها احترام می گذارم و مفتخرم که در جوارشان زندگی کرده ام.
*و فکر میکنید در تاریخ هنر ایران ماندگار خواهید شد؟
شاید، اما یادمان باشد که تاریخ همیشه هم احقاق حق نمی کند!

گفتگو: عباسعلی اسکتی
عکس: آتوسا آل بویه
