محمد رضایی: به اثرگذاری «باندبازی» اعتقادی ندارم!
- شناسه خبر: 20200
- تاریخ و زمان ارسال: ۳۰ فروردین ۱۴۰۰ ساعت ۲۳:۰۰

هنرمندنیوز: با محمد رضایی، نوازنده و آهنگساز، پیرامون دنیای موسیقی گفتگویی کوتاه داشته ایم که با هم می خوانیم.
چرا از اینهمه فعالیت هنری موسیقی را انتخاب کردید؟
البته من به بازیگری و تئاتر علاقه بسیاری داشتم و در این زمینه فعالیت های زیادی هم داشته ام و شاگرد اساتید بزرگی بوده ام، آقای مجید صالحی از بازیگران به نام و دوست داشتنی به من گفتند در کنار بازیگری لازم است که موسیقی هم یاد بگیرید و من تصمیم گرفتم موسیقی را از پایه شروع کنم، ولی با گذشت زمان احساسم را با موسیقی درآمیخته تر دیدم که این علاقه منجر به شروع فعالیت و انتخاب آن به عنوان شغل شد.
وضعیت کلی موسیقی امروز را چگونه می بینید؟
با توجه به نوسانات مسایل اجتماعی سالهای اخیر در زمینه های مختلف تصور می کنم آن پرامتر مهمی که در سرنوشت موسیقی ما دخیل است و بسیار تاثیرگذار در تعین تکلیف کردن مسائل بنیادی ما « موسیقی مسئله بسیار مهمی است مخصوصا موسیقی پاپ چون بطور مسقیم با جامعه طرف حساب است با تمامی قشرها که از نظر فرهنگی اقتصادی در ترازهای مختلفی قرار دارند » همه مردم به صورت مسقیم درگیر آن هستند و این خیلی مهم می باشد، البته با شرایط کنونی کسانی هستند که موسیقی های فاخر و شنیدنی را تولید میکنند و هستند کسایی که موسیقی تجاری و به اصطلاح بازاری را تولید می کنند، من شخصا احترام زیادی برای آنها قائل هستم اما امیدوارم موسیقی های فاخر و ارزشمند بیشتر تولید شود.
باندبازی و رابطه چقدر در موزیک امروز تاثیر دارد؟
من در معنای کلی به باندبازی اعتقاد ندارم، نه اینکه به وجودش اعتقادی نداشته باشم به اثرگذاری آن اعتقادی ندارم، به خاطر اینکه به این ایمان دارم که پتانسیل و ذوق هنری و روحیه ای که در طبیعت فرد وجود دارد لطفی است از طرف خداوند که می تواند با برنامه و تلاش کار خود را به ثمر برساند، هیچ رانت و باند بازی و رابطه ای نمیتواند سد راهش شود و صرفا مبنا قراردادن باند بازی بع عنوان بهانه را قبول ندارم چون به اثرگذاری اش اعتقاد ندارم اما وجودش را نمی شود تکذیب کرد، عموما تمامی تهیه کنندگان به نام و کسانی که بطور وسیع در این زمینه فعالیت می کنند بی تاثیر در رساندن فرد به جایگاه معروفیت و محبوبیت نیستند و در مجموع اینکه باندبازی چقدر می تواند زهرآگین باشد و این لبه تیغ می تواند کاری باشد در رابطه با آن مطمئن نیستم، اگر کسی ضعیف باشد می تواند مغلوب آن باشد و شخص قوی می تواند با متقاعد کردن و فکر و اندیشه آنرا سرکوب کند.
در بین هنرمندان امروز کسی را داریم که ماندگار شود؟
بستگی دارد ماندگاری را در چه ببینیم، اگر صرفا این باشد که رزومه قوی داشته باشد از نظر من او را هنرمند قوی نمی دانم که بخواهند آن لیبل ماندگار شدن را به او بچسبانند، مثلا محتشم کاشانی شاعری است که شعر « بازین چه شورش است » را نوشته که عالم گیر شد و ماندگار شده ولی خیلی های دیگر هم رزومه مفصلی داشته اند که الان اسم آنچنانی از آنها بر زبان نیست، به نظر من حتی یک نفر یک قطعه خوب هم داشته باشد که در بین مردم نفوذ کرده باشد و مردم آن را پذیرفته باشند و در خلوت هایشان زمزمه کنند، حتی سالهای بعد اگر بشنوند و لبخند کوچکی گوشه لبهایشان بیاید خالق آن اثر ماندگار است، باتوجه به این توضیحات حتما هستند کسانی که قابلیت ماندگار شدن دارند.
شما هم موافقید موسیقی پاپ به یکنواختی رسیده است؟
به یکنواختی رسیدن موسیقی دلایل مختلفی دارد، من همیشه منابع را در نظر می گیرم، یعنی در اصل یک نفر تولید می کند و ده نفر یا صد نفر با کمی تغییر از روی آن کپی برداری میکنند، خب بله اگه این صد نفر را ببینیم موسیقی ما به یکنواختی رسیده اما در اصل آن صد نفر را نباید دید، باید فاکتور گرفت و کنار گذاشت و باید موسیقی آن یک نفر را در نظر گرفت، در خلوت هاشون که این جرات را نداشته باشد که خارج از حصاری که مارکت برای او طراحی کرده پرواز کند، اما من بین یک تعداد هنرمندها و موزیسین ها تفاوت هایی را می بینم که خیلی این مرز باریک است اما خیلی استادانه و هنرمندانه این مرز شکل گرفته و همان به نظر من کافی است برای اینکه موسیقی یکنواخت نشود.
برای موفقیت در این مارکت شلوغ امید دارید؟
برای موفق شدن زیاد به دنبال این نیستم که اسم و رسمی داشته باشم، دنبال نمایش خودم نیستم و کاری که دوست دارم را انجام می دهم، من به موسیقی و شعر علاقه دارم، به آدم ها علاقه دارم، مردم کشورم را دوست دارم و دوست دارم که برای مردم موزیک بسازم که کار من را دوست داشته باشند، این برای من خیلی ارزش دارد، طبیعتا برنامه ریزی هایی برای خودم دارم اما اینکه بخواهم کمین کنم پشت یک کمینگاهی به این شکل نبوده و دنبال شکار صیدی نیستم.
آرمانشهر شما در دنیای هنر چیست؟
همیشه سعی می کنم به اتفاق خوب فکر کنم، وضعیت امروز وضعیتی نیست که یک هنرمند بخواد به آرمانشهری فکر کند، همین کافی است که کیفیت زندگی کردن افراد جامعه را بتواند روایت کند، من سعی می کنم چارچوبی را طراحی کنم و این محیط طراحی شده را ارائه کنم که شامل روشنایی، فرصت نفس کشیدن، فرصت عاشق شدن، خوب بودن، خوبی کردن و فکر و اندیشه خوب است.
عباسعلی اسکتی