نخستین فیلمهای هفتادوهشتمین فستیوال کن
- شناسه خبر: 90615
- تاریخ و زمان ارسال: 28 اردیبهشت 1404 ساعت 19:11

پس از نمایش پر هیاهوی آخرین ماجرای «ماموریت ناممکن» و ستاره اش«تام کروز»٬ کار نمایش فیلم های هفتاد هشتمین فستیوال کن آغاز گردید وشتافتن موج بزرگ کسانی که کارت خبرنگاری و یا کارت های دیگر بر گردن دارند٬ پس از پا به پا شدن در صف های دراز٬ به سوی سالن های نمایش شتاب گرفت. این درحالی است که این انتظار خیلی دراز نیست چون گرچه تدابیر امنیتی با جدیت برپا هستند٬ اما با مدرن ساختن درهای ورودی٬ رفتن به درون کاخ فستیوال آسان تر و در زمانی بسیار کوتاه تر انجام می گیرد.
حال کمی پیرامون فیلم ها بگویم که تا این ساعت از کیفیت نابرابری برخوردار بودند از فیلم پرسش برانگیز «صدای افتادن»٬ ساخته ی «ماشا اشلینسکی»٬ کارگردان آلمانی آغاز کنیم که همواره در فیلم های کوتاه و نخستین فیلم بلندش به پیوندهای خانوادگی پرداخته بود و در این فیلم نیز از ورای زندگی سه نسل از یک خانواده در مزرعه آنها٬ به دلمشغولی همیشگی خود می پردازد.
اما میزانسن و رفت بازگشت به گذشته٬ همراه با فرمی که برگزیده٬ تماشاگر را سر در گم می کند. تنها شاید بتوان از صداگذاری خوب برای فیلم تکیه کرد. در واقع٬ این فیلمساز که دختر یک زن فیلمساز است٬ ازجوانی بیشتر با هنرمندان سیرک و دوره گرد دم خور بوده و به نمایش هایی از این دست می پرداخته است. فیلمی که دوست داشتنش دشوار است چون ریتمی٬ سناریویی و گویشی همگن ندارد و بیننده نمی تواند با سه نسل از زنان سختی کشیده و سر درگم همذات پردازی کند.
با فیلم «دو دادستان»٬ ساخته «سرگی لوٰٰژنیتسا»٬ کارگردان اوکراینی٬ به دنیای ترسناک سرکوب دگر اندیشان در شوروی پیشین باز می گردیم.
این سینماگرکه در سالهای اخیر تنها به ساختن مستند هایی در پیوند با جنگ در اوکرایین بسنده کرده بود - و برای بهترین کارگردانی برای «دنباس»٬ در بخش نوعی نگاه ٬ در سال ۲۰۱ جایزه بخش نوعی نگاه را ربود- با یک فیلم داستانی دیگر برای سومین بار به بخش مسابقه ای کن باز می گردد.
با فیلم «دو دادستان»، کارگردان اوکراینی ما را به دل روسیه دوران پاکسازیهای استالینی میبرد و داستان رمان همنام٬ اثر «گئورگی دمیدوف»، فیزیکدان و زندانی پیشین گولاگ٬ را به فیلم میکشد که ماجرای یک دادستان جوان تازه کار را دنبال میکند. دادستانی که با پافشاری٬ خواستار دیدار با یک زندانی قربانی مأموران فاسد پلیس مخفی می شود.
او با در نوردیدن زندان های ترسناک٬ به ژرفای رنجهای یک رژیم تمامیتخواه پی می برد و خشنود از این که با سرسختی توانسته به دادستان بزرگ دست یابد و بتواند این دایره بسته ی بی عدالتی را بشکند٬ به دوزخی دیگر می پیوندد.
یک مسیر پر از دست اندازهای بوروکراتیک که فیلم آن را به کمک مجموعهای از فضاهای بسته (سلول، اتاق انتظار، ترن…)، و سکانسهای بلند گفتوگو نشان میدهد. مسیرهایی که همگی با درهای بیشماری که باید از آنها گذشت به هم پیوند می خورند تا به پایان وحشتناک آن برسد.
استفاده از نماهای ثابت در قالب مربع، این شیوه خشک و بیپیرایه٬ که «الکساندر ساکروف»روسی آن را بسیار به کار برده و «لوژنیتسا» نیز این تاثیر را رد نمی کند٬ برای فرو رفتن در دوران پاکسازیهای بزرگ استالینی٬ بیننده را زیرفشار ماشین پرتوانی می گذارد که از هر سو قفل میشود. از این رو٬ فرم به دستیاری بی همتا برای محتوا تبدیل می شود.
در واقع، فیلم گرچه تجربهای سخت و سنگین است چون به ما نشان می دهد که این ماجرا امروز نیز در شماری از کشورها ادامه دارد و روندی فزاینده پیدا کرده٬ گاه نیز به سان فیلم های «کاریسماکی» ٬ علیرغم نشان دادن سختی زندگی٬ به گونه ای طنز تلخی را نیز منتقل میکند. چرا که به این دادستان جوان، وجهی افسانه ای داده می شود چون ساده لوحانه می خواهد با هیولایی در قالب یک نظام برخورد کند که دلی خشک و سردی هزار تویی دارد که رهایی از آن ناممکن است.
این فیلم نه تنها از این رو تکان می دهد که بهروشنی درد خودکامگی را در ژرفنای آن کاود، بلکه همچون آینهای ما را دربرابر سرنوشت مان قرار می دهد. سرنوشتی که با رشد پنهان و افزاینده استبداد و کژ روی نظامهای تمامیتخواه دارد برایمان رقم می خورد.
«لوژنیتسا» پیش تر با فیلم های «شادی من»(۲۰۱۰)و« در مه» (۲۰۱۲) در فستیوال کن شرکت کرده بود.
تا امروز٬ فیلم ها٬ یک در میان٬ از کیفیت برخوردار بودند و از این دیدگاه٬ نخستین فیلم فرانسوی بخش مسابقه ای٬«پرونده ۱۳۷»٬ ساخته ی «دومینیک مول» ٬ چیزی بیشتر از یک فیلم پلیسی تلویزیونی به تماشاگر نمی داد. در این فیلم «دومینیک مول»٬ به سان فیلم پیشینش «شب ۱۲»٬ بار دیگر به درون دنیای پلیسی و زیاده روی های ماموران آن و نیز چشم پوشی و هواداری های درون حرفه ای سفر می کند.
برخورد با چنین پدیده ای٬ به گونه ای دیگر٬ در فیلم «ادینگتون»٬ ساخته ی «آری استر» آمریکایی دیده می شود که آن هم فیلمی است که روشن نیست به کجا می خواهد بیننده راببرد ! خوشبختانه «جوآکین فنیکس» ُ که می تواند هر نقشی را به خوبی بازی کند٬تماشاگر را باهمه ی سردر گمی سرگرم می کند. اما جلوی هو کردن را نمی گیرد.
می رسیم به فیلم بسیار اوریژینال و خوب «سراط»٬ ساخته ی «الیویه لکس»اسپانیولی.
فیلم «سراط / سیرات» (Sirat)، اثر تازه ی این سینماگر، تماشاگر را درگیر مسیری پرپیچوخم می کند که به اندازه شخصیتهایش در تلاطم ماجراهای چند لایه ای فیلم قرار می گیرد ودر حالت خلسه فرو می رود. این تجربه که جز در تاریکی سالن سینما امکان برانگیختنش وجود ندارد به حماسه تبدیل می شود.
در آغاز آمپلیفایرهایی در دل بیابان گذاشته می شوند. در سی دقیقه نخست٬ «اولیویه لکس» توانایی موسیقی الکترونیک را برای گرد هم آوری موج انبوهی از جوانان را دریک «ریو» نشان می دهد. تماشاگر نه چندان آشنا و نه چندان هوادار این موسیقی می رمد و ازخود می پرسد این سر و صدا و کسانی با سرو ضعی غریب خود را به سان زامبی ها تکان می دهند٬ تا کی ادامه خواهد داشت ! لرزش آن، فضا-زمانی نا آشنا٬ صخرههایی تا بینهایت و پدری که با نگاهی غمگین به دنبال دختر گمشدهاش میگردد٬بیننده را وارد گود می کند. این مرد٬ با چهرهای خسته و خشن٬ گیج و سر در گم از میان جمعیت میگذرد.
او لوئیس است (با بازی خارقالعاده سرژی لوپز) که همراه با پسرش٬ استبان٬ برای پیدا کردن دختر و خواهرشان با وانتی نه چندان کارآ و با کمی خورد و خوراک به این سفر دست زده اند.
آن ها با یک گروه کوچک غریب٬ با بدن های آسیب دیده آشنا می شوند و به گونه ای خود را بر آنها تحمیل می کنند چون در می یابند که در این کویر جشن دیگری برپاست و ممکن است امکان یافتن شخص گمشده را بدهد.
اما جنگ نزدیک است و باید از مسیر فرعی برای رسیدن به آن جشن دورتر، در سرزمین بیصاحب و پر از خاک و سنگ میان مراکش و موریتانی، بگذرند.
این سفر٬ با توانمندی بسیار در میز آنسن٬ برگزیدن موسیقی گیج کننده تکنو٬ نور پردازی ماهرانه٬ با در آمیختن سراب های سینمایی٬ چندین لایه فلسفی٬ اجتماعی و اخلاقی٬ چالش برانگیز می شود و به گونه ای در سر تماشا گر مسخ شده٬ پرسش می کارد :
چه چیزی ریوها (ravers) را به اینجا میکشاند تا تا سر از پا نشناخته و تا خستگی بیش اندازه برقصند؟ فراموش کردن پایان جهان؟ یافتن خانوادهای تازه؟ برای برون ریختن همه ی اجبار ها برای پوشاندن زخم های بدنی و روحی شان ؟ برای کاستن از مصرف و نزدیک شدن به طبیعت ؟
در سومین فیلم داستانیاش، «اولیویه لکس»، (سازنده «آتش خواهد آمد»)، این پرسش ها و شماری دیگر را در فیلمی پر جسارت٬ بسیار جهان شمول و خوش ساخت ارایه می کند .
گفتنی است که این کارگردان اسپانیایی، پس از گرفتن دو جایزه در جشنواره کن برای فیلمهای پیشین اش، «میموزا، راه اطلس» (برنده جایزه بزرگ هفته منتقدان در ۲۰۱۶) و «آتش خواهد آمد» (برنده جایزه هیئت داوران در بخش «نگاهی نو» در ۲۰۱۹)، با فیلم جدیدش «سیرات» به بخش مسابقه ای وارد می شود و این بار نیز ممکن است جایزهای بزرگتر در رقابت اصلی دریافت نماید، چرا که اثرش تحسینبرانگیز است و می تواند آثار دیگر را متعارف جلوه دهد.
به هر رو تا پایان فستیوال٬ روز ٬۲۴ مه زمان خواهیم داشت که فیلم های دیگررا بسنجیم.