نمادها و رنگها شخصیتی مستقل در روایت سریال دارند! / بازآفرینی معماری قاجار به کمک طراحی صحنه
- شناسه خبر: 93079
- تاریخ و زمان ارسال: 15 شهریور 1404 ساعت 13:37

سریالهای تاریخی برای بیان روایت و نشان دادن دورهای که داستان در حین آن جریان دارد، نیاز به ریزهکاری و دقتی فرای هر ژانری دارند. در واقع طراح صحنه باید اطلاعات دقیقی از المانها و فرهنگ آن دوره داشته باشد تا بتواند مخاطب را از لحاظ بصری درگیر قصه و شخصیتها کرده و با خود همراه کند. آیدین ظریف طراح صحنه سریال «شکارگاه» به عنوان فردی که سالهاست در این عرصه فعالیت میکند، به خوبی از عهده طراحی صحنه این سریال برآمده و فضای بصری شکیلی را با وسواس و ریزبینی برای سریال خلق کرده است، که «شکارگاه» را از هر مجموعه تاریخی که طی سالهای اخیر ساخته شده است، متمایز میکند.
در واقع باید گفت نیما جاویدی کارگردان سریال «شکارگاه» برای خلق و فضاسازی معماگونه و تاریخی فیلمنامه خود شاید کسی را بهتر از آیدین ظریف نمیتوانست پیدا کند که سریال را صرفا از نمایش یک روایت تاریخی ارتقا دهد و به یک تجربه بصری خاص تبدیل کند و مخاطب را بیش از پیش به تماشای استانداردهای سریالسازی جهانی نزدیک کند.
سریال «شکارگاه» در دوره قاجاریه روایت میشود و داستان خانواده میرعطاخان سرهنگ را روایت میکند که برای محافظت از جواهراتی با ارزش به عمارت نفرین شدهای در شکارگاهی قدیمی میروند. از همان شروع نماهای اولیه مشخص است با سریالی طرف هستیم که به جزئیات تاریخی و سمبولیک این دوره توجه دارد و طراحی صحنه به عنوان یک بستر معنایی دوش به دوش روایت پیشمیرود تا جهان قصه را به تجربهای عینی و قابل لمس برای تماشاگر بدل سازد. عمارت های قاجاری المانهایی مانند: ستونهای بلند، درهای چوبی نقشدار، قوس و مقرنسکاری، پردههای ضخیم و سنگین و صندلیهای منبتکاری شده از خصایص اصلیشان است که نماد سرمایه و قدرت افراد حاضر در آن خانه بود. در چیدمان دکور فضای داخلی عمارت به وضوح شاهد این هستیم که حتی المانهای کوچکی مثل ظروف غذاخوری و شمعدانها بهگونهای انتخاب شدند تا یادآور تاریخ و تمدن ایرانی باشند.
معماری خانهها و کاخهای قجری دارای سه بخش اصلی بودند: زیرزمین، باغ میانی و عمارت یا طبقات فوقانی. همین سهلایه بودن، هم در معماری سنتی ایرانی معنا داشته و هم در این سریال بهعنوان یک رمزگذاری بصری بازآفرینی شده است. زیرزمین همواره مکانی برای پنهانکردن، انبارکردن و رازآلودگی بوده است. در سریال هم، فضای زیرزمین با نور کم، دیوارهای سنگی و بافتهای زمخت ساخته شدهاند تا مفهوم رمز و پنهانکاری را القا کنند. در این بخشها استفاده از رنگهای تیره، مانند خاکستری و قهوهای تیره به وضوح دیده میشود؛ رنگهایی که با سردی و سنگینی خود به بیننده القا میکنند که در اینجا حقیقتی آشکار نمیشود بلکه همهچیز در سایه و خفا جریان دارد.

باغ در معماری ایرانی همواره مکانی برای پیوند انسان با طبیعت و جریان زندگی بوده است. در شکارگاه، باغ میانی کارکردی فراتر از یک فضای زیبا دارد: این مکان جایی است که بسیاری از روابط شخصیتها آشکار میشود، گفتوگوهای سرنوشتساز صورت میگیرد و رازهایی که در زیرزمین پنهان بوده است، به سطح میآید. استفاده از رنگ سبز در گیاهان، آبی در کاشیکاریها و زرد در نور خورشید، همگی حس تداوم زندگی و آشکار شدن حقیقت را منتقل میکنند.
عمارت بهعنوان نماد قدرت، ثروت و شکوه قاجاری نشان داده میشود. در این بخش، لوسترهای کریستالی آویزان از سقف، پردههای ضخیم سبز رنگ و فرشهای ایرانی دیده میشود که انتخاب این المانها تصادفی نیست؛ هر کدام از این عناصر سمبولی برای تاکید بر قدرت طبقه حاکم و در عین حال فاصله آنها از ساکنین طبقات زیرین است. مانند سکانسهای اتاق غذاخوری که بخش مهمی از گفتوگوهای خانوادگی در آنجا اتفاق میافتد.
یکی از چشمنوازترین بخشهای صحنه، مطبخ یا همان آشپزخانه است. در معماری قاجاری، مطبخ جایگاه مهمی داشت و مکانی بود که آشپز عمارت، خوراک اهالی خانه را در آنجا آماده میکرد. سبدهای حصیری روی میز، فلفلها و میوههایی آویزان شده از دیوار در این پلان نه تنها جنبه تزئینی ندارد بلکه بازتابی از سنت ذخیره و نگهداری مواد غذایی در خانههای آن دوران است. این آویزها با رنگ قرمز و سبز خود، زندگی و طراوت را وارد فضایی میکنند که در غیر اینصورت میتوانست صرفا کارکردی و بیروح جلوه کند. همچنین در سکانسهای مربوط به شب، باغبان در اطراف باغ آتش روشن میکند که نماینگر گرما بخشیدن و زندگی به این عمارت است.
رنگها در «شکارگاه» نقشی فراتر از زیبایی بصری دارند چرا که هرکدام از رنگها حامل معنایی است. رنگ قهوهای که در بیشتر عناصر صحنه به چشم میخورد، تداعیگر استحکام، ثبات و سنت است. رنگ سبز، نشانه حیات و امید و رنگ طلایی و قرمز در فرشها و لوسترها بر شکوه و اشرافیت تاکید میکنند؛ اما در عین حال بار معنایی قدرت و گاه خشونت را نیز به همراه دارند. این ترکیب رنگی باعث میشود تا مخاطب همزمان هم جذب زیبایی فضا شود و هم حس سنگینی و جدیت آن را دریابد.
نور در شکارگاه تاثیر بسیاری در فضاسازی دارد و تنها برای روشنایی عمارت به کار نمیرفت؛ بلکه به عنوان ابزاری معنادار عمل میکند. لوسترهای بزرگ و پر زرق و برق نمادی از تجمل و اشرافیتاند، در حالی که چراغهای کوچکتر و فانوسهایی که شبها در دست اهالی خانه میچرخد، فضایی صمیمانهتر ایجاد میکنند. تضاد میان این دو نوع نورپردازی، همانند تضاد میان طبقات اجتماعی در داستان نکته جالبی است.
نکتهای که طراحی صحنه شکارگاه را از بسیاری از مجموعههای ساخته شده دیگر متمایز میکند، همین وسواس در جزئیات و استفاده هوشمندانه از المانهاست. همه عناصر برای خلق فضایی تاریخی و دراماتیک به خدمت درآمدهاند و فراتر از یک چیدمان معمولی جهان داستان را دقیق نشان میدهند.
در مجموع طراح صحنه سعی کرده است تا مخاطب را وادار کند با دقت بیشتری به قابها نگاه کند و معانی پنهان سریال را کشف کند، البته این عمر قطعا بدون کمک فیلمبرداری، طراحی لباس و تدوین حرفهای سریال که با برشهای دقیق به اهمیت فضا تاکید دارند میسر نمیشد. اما طراح صحنه شکارگاه توانست کاری کند تا مدتها بعد بتوان از این سریال به عنوان یک الگوی خوب در طراحی نام برد.
«آلما حقیقی»
