دختران برناردا قربانی یک نظام دیکتاتوری هستند
- شناسه خبر: 6589
- تاریخ و زمان ارسال: ۱۶ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۴۱

هنرمندنیوز: در فرهنگ ما اولین کارکرد خانه مکانیبهعنوان سرپناه است. پس خانه علاوه بر اینکه کوچکترین نهاد اجتماعی یعنی خانواده را دربرمیگیرد، ضامن امنیت آشناترین افراد نسبت به یکدیگر است. و همین نگاه آغاز فرهنگ پدرسالار است. نمایش خانهی برنادر آلبا از ایننظر شباهتهای تداعیکنندهی زیادی با جامعه و فرهنگ ما دارد. در «خانهی برنارد آلبا» ما شاهد بازنمایی فرهنگی پدرسالار در زمان حاکمیت فاشیسم در اسپانیا هستیم. و لورکا چیره دستانه این فرهنگ پدرسالار را در دل جهانی زنانه روایت کرده است. بواقع کاراکتر مستبد نمایش که مادر خانواده است یک فرهنگ عمومی و تاریخی-اجتماعی مردانه را با خود حمل میکند. پس او دست سرکوب زنانگی ابتدا در خودش و سپس در محیط زنانهی خانهاش زده است. یکی از ویژگیهای بارز این فرهنگ، دیگری هراسی با عنوان «بیگانه هراسی» است. مادری که خانهاش و درواقع قانون عفت حاکم بر فضای خانواده را از گزند مرد بیگانه حفظ میکند. و دراینمیان عشق را به مسلخ برده و قربانی پاسبانی از عرف حاکم میکند. کارکرد یک نمایش بخصوص اگر متنی از زبان و فرهنگ دیگر باشد در یک ساحت تداعیگر برای فرهنگ میزبان مشخص میشود. و خانه برنارد آلبا نشانههای آشنایی برای مخاطب ایرانی دارد. نشانههایی که در اجرای تحسینبرانگیز دکتر علی رفیعی بخوبی گنجانده شده است. اما در پرداخت کاراکترها در کنکاشی که بازیگر و کارگردان روی کاراکترهای نمایشنامهی لورکا دارد، فضاسازیها و بازیها دریک راستا کنشی واحد را ایجاد میکنند، هر کدام از نقشهای نمایش خانه برناردا آلبا به کارگردانی دکتر رفیعی جهانی دارند به وسعت نمایشنامهی لورکاوجهان دانش دکتر علی رفیعی، در قاموس بازیگران این نمایش دانستن مترادف است با احساس کردن و به همین منظوربرای دریافتی حقیقی ازچگونگی به روی صحنه رفتن این بازیگران با یلدا عباسی در نقش مارتیریو و ریحانه سلامت در نقش املیا به گفت و گو پرداخته ایم که در ادامه خواهید خواند:
ابتدا دربارهی نقش تان ودربارهی روند و برقراری ارتباط با نقش تان توضیح دهید؟ و اینکه بدیهه سازی تا چه اندازه درک کنشهایتان نسبت به نقش و نقشهای مقابل تان کمک کرد؟
یلدا عباسی: من از همان ابتدای تمرینات با نقش مارتیریو مواجه شدم، میدانستم که با چه نقشی طرف هستم، با نقشی که به لحاظ روحی و روانی هیچ شباهتی به من یعنی خود یلدا عباسی نداشت، کلمهی مارتیریو به زبان اسپانیایی یعنی «شهید نما»، چهرهی یک شهید. این شخصیت به شدت افسرده پر از عقده و لبریز از کینه و نفرت با گوژی در پشتش که نشان از رنجها و دردهای نهانی آن دارد.
در ابتدا نحوهی برقراری ارتباط با نقش برایم خیلی سخت بود اما به نوعی دلنشین هم بود و کنجکاوانه به طرفش کشیده میشدم و برایم جذابیت و چالشی داشت که از ابتدا من را به سمت خودش میکشاند، در بداهه پردازیهایی که از جانب دکتر علی رفیعی و موقعیتهایی که به من داده میشد کم کم این ارتباط با نقش شکل گرفت،کم کم خواهران را میشناختیم و ساعتها کنار هم وقت میگذراندیم حتی به دور از تمرینات دربارهی نقش به گفت و گو و تحلیل مینشستیم و این شروعی بود برای درک هرچه بهترنقشها کنار همدیگر.
تمرینات و موقعیتهایی که از جانب دکتر به ما داده میشد، بسیار کمک کننده بودند موقعیتهایی که توی سطرهای سفید متن باید به دنبالش جست وجو میکردی. دکتر اساسا کارگردانی نیست که به شما بگوید چگونه بازی کن به شما موقعیت را میدهد و میگوید این گوی و این میدان.
کم کم به عنوان بازیگر به خودت میآیی و میبینی داری کاری را انجام میدهی که به آن از قبل فکر هم نکرده بودی و از توی بازیگر تراوشاتی و خلاقیتی بیرون میزند که دکتر آن رابه گونه ای درست و هماهنگ روی صحنه هدایت میکند،حالا زمان و فضا کاملا برای شما در کاراکتر فراهم است برای رسیدن به نقش. دستت به عنوان بازیگر در خلاقیت باز است مارتیریو به عشق نرسیده و جامی است تا گلو پر از زهر به هر قیمتی شده میخواهد جلوی ازدواج و عشق خواهران بایستد و نگذارد دیگر خواهرها به عشق برسند. به قول گفتنی (دیگی که واسه من نجوشه میخوام سر سگ توش بجوشه) کم کم تو تمرینات دکتر من را از دگر خواهرها
جدا کردند و خودم هم این حس را دوست داشتم، چون من مارتیریو مثل بقیه نبودم و مثل آنها فکر نمیکردم این شد که کاملا به نقش نزدیک شدم و این را یواش یواش لمس کردم وحسش میکردم.
ریحانه سلامت: نقش من املیا است. خواهر وسطی. که معمولا در بحثها و اختلافها میانه دار است و سعی دارد با توجه به روحیهی لطیف و کاراکتر ساده دلی که دارد هوای خواهرها را داشته باشد. من نقش را دوست داشتم. اما خوب انتخاب من نبود. قرار شد من املیا را بازی کنم و من پذیرفتم. برای اینکه بیشتر دوستش داشته باشم و از انجامش لذت ببرم مدام اتودهای مختلف میزدم و در نهایت به این انتخاب رسیدم که هم اکنون خود من املیا را دوست دارم. قطعا بداهه پردازی بهترین روش برای خلق یک اثر هنری است. چون شما دربداههها به مرور همهی دریافتهایتان را نسبت به کاراکتر مورد نظر بیرون میریزید و در مواجهه با همه آنها به انتخاب میرسید. اصلا بدون بداهه خلاقیتی اتفاق نمیافتد. و بدون خلاقیت بداهه صورت نمیگیرد، و برای خلق یک کاراکتر باید خلاق بود. من نقش املیا را در چند شکل اتود زدم. خشمگین؛افسرده؛مذهبی؛شادو مهربان. در نهایت با توجه به فضای سنگین نمایش و خشمگین بودن خواهرها نسبت به فشاری که برناردا به همه میآورد، ترجیح دادم املیا را دختری ساده دل و مهربان و خندان و امیدوار به زندگی بگیرم. که هم نقشها رنگ پیدا کنند، هم تماشاچی خسته نشود. اینها همه ماحصل بداههها بود. و دکتر هم اساسا به روش بداهه بسیار تاکید دارند و هر بارانتظار یک نو آوری و عملکرد متفاوت دارند. این مسئله هم کار رادشوار میکرد وهم لذتبخش.
فضای داستان نمایش با شخصیتهای آن ارتباط و پیوندی ناگسستنی و دو جانبه دارد شما در مواجهه با این دوجنبه چطور توانستید به این مهم برسید؟
ریحانه سلامت: هنوز هم فکر میکنم سوال دوم را درک نکرده ا م اما خوب امیدوارم جواب نسبتا درستی بدهم. برای رسیدن به نقش با توجه به فضای نمایشنامه کار سختی نبود. چون همانطور که فرمودید نقشها در این فضای نمایش به درستی تعریف شده اند، چه در متن لورکا،چه در تعبیر دکتر و دراماتورژی متن. بنابر این کار سختی نبود. خصوصا که باز فکر کردم املیا اگر معصوم و شاد باشد بیشتر میتواند تماشاچی را نسبت به وضعی که درآن گرفتار شده تحت تاثیر قرار بدهد و بی گناه بودنش بیشتر نمود پیدا خواهد کرد. وقتی برناردا انقدر خشن و دیکتاتور رفتار میکند، خلق چنین نقشی در فضای نمایشنامه که بوی خفقان دارد اتفاق درست تری است. البته این استنباط من برای رسیدن به املیا است.
یلدا عباسی: فضای نمایشنامه و موقعیت نمایشنامه یک فضای سنگین و زندان گونه ای را برایم بوجود آورد یک حس خفقان،افسردگی، عقدههایی در حال منفجر شدن که در من و دیگر بازیگران ایجاد کرده بود و خب نقش مارتیریو فقط نیاز داشت که در چنین فضایی قرار بگیرد، تا خودش را ابراز کند واین به مرور در تمرینات و فضاسازیهای دکتر شکل گرفت. من یادم هست که یک تمرینی کردیم سر میز شام و قرار بود که من و سارا با هم گلاویز شویم سارا ناخودآگاه حواسش نبود و گردن من را روی میز فشار داد من از شدت درد واقعی بلند شدم و با فریاد گلوی سارا را فشار دادم، واقعا میخواستم خفه اش کنم از شدت درد، همینطور هردو همدیگررا میزدیم و میخندیدیم از وضعیتی که توش قرار گرفتیم. بقیه هم مات و مبهوت ما را تماشا میکردند و میگفتند واقعا این دوتا بالاخره تو اجراهمدیگر را میکشند ، البته ناگفته نماند که سارا بیشتر از من کتک میخورد بنده خدا جوری که واقعا دلم برایش میسوخت و همین شد که دکتر گفتند به نظرتون مارتیریو نمیتونه آدم بکشه واین شد که…
این حضور زنان به عنوان شخصیتهای اصلی و مرکز تنشها که در کنش با شخصیت (برناردای دیکتاتور) قرار دارند چطور این روابط را در فرمی متعادل و تصویرسازیهایی هماهنگ به تصویر کشیدید؟
یلدا عباسی: خوب این سوال برای خودم خیلی جذابه بخاطر این که هرکسی که سر تمرینات هم میآمد و بازیهای ما را تماشا میکرد همه به اتفاق میگفتند که شما پنج دختر چقدر با هم هماهنگ هستید. حتی شاید باورتان نشود ولی ما در بداههها دست هم را میخواندیم عین یک تیم فوتبال عمل میکردیم پاس کاری میکردیم و هر دفعه یکی از ما میرفت گل میزد. که البته این حتما از شناخت تک تک ما ازهم برمی آید و این که با هم چند سال رفاقت دورهی ورکشاپ و بازی در یرما و خاطرات و کابوسها،سالیانی که کنارهم در مکتب دکتر علی رفیعی رشد کرده بودیم و از مشکلات و سختیهای کار به همراه هم عبور کرده بودیم.
ریحانه سلامت: خوب قطعا توانمندی دکتر در به تصویر کشیدن نمایشنامه انکار ناپذیره. اما به هر صورت در ابتدا بازیگر روی صحنه در میزانسن قرار میگیرد و سپس توسط کارگردان اصلاح میشود. ما هم بر اساس نسبتهایی که داشتیم میزانسن داریم و صحنهها را خلق کردیم، که در نهایت با نگاه تیزبینانه دکتر ایرادها اصلاح میشدند و به انتخاب واحدی میرسیدیم.
در این نمایش همراهی بازیگران نسل قبل و نسل جدید این تقابل و توازن حامل چه تجربه ای برای شما بود؟
یلدا عباسی: خوب هم خانم سعادت که ما از قبل هم در نمایش خاطرات و کابوسهای یک جامه داربا هم کار کرده بودیم و چه بازیگرانی چون خانم تیموریان و خانم طهماسبی همه وهمه کنار هم در تمرینات عین یک خانواده میشدیم چون اگرشش ماه سر تمرین باشی و هر روز در این خانواده حضور داشته باشی، کار برایت راحت تر میشود. قطعا بازیگران نسل قدیم بهترین پارتنرهای دنیا هستند در این نمایش ما بسیار ازآنها آموختیم و از کنارهم بودن همچنان لذت میبریم.
ریحانه سلامت: راستش اولین باری نیست که این را تجربه میکنم. من قبلا هم در کنار بازیگران توانمندی ازنسل قبل قرارگرفته ام و بازی داشته ام. خدارو شکر که همیشه ازهمه شان یاد گرفته ام و هرگز تجربه ناخوشایندی نداشته ام. هر چند در هر صورت آدمها برای اینکه در یک پروژه نمایشی ماهها با هم زندگی میکنند باید ابتدا همدیگر را بشناسند و بعد بتوانند در کنار هم جریان را پیش ببرند، که خب این شناخت گاهی دیرتر گاهی زودتر به هر حال اتفاق میافتد و اگر شما بدانید که هدف اصلی تان چیست قطعا سعی میکنید از کنارهم بودن لذت ببرید، یاد بگیرید و در نهایت استفاده بکنید. این مهم در این نمایش هم اتفاق افتاد.
شخصیت تجسم اندیشهی بازیگر است که بازیگر برهمین قیاس عمل میکند و به طرز خودانگیخته ای به حرکت در میآید دراین نمایش شخصیتها حامل چه پیامهایی هستند؟از نگاه مولف و درماتورژی دکتر رفیعی مدنظر بنده است با توجه به تغییراتی که صورت دادهاند.
ریحانه سلامت: قطعا همینطوره. اما متن ابتدا به شما دادههایی میدهد و بعد شما هستید که دادههای متن را بر اساس دریافتهای خودتان شاخ و برگ میدهید و سعی میکنید با حفظ تم اصلی کاراکتر آن را هر چه بهتر و بیشتر پرورش بدهید که دوست داشتنی تر و باور پذیرتر بشود. در نهایت از طریق ارتباطی که با مخاطب برقرار میکند پیامش را به مخاطب انتقال میدهد. شخصیتهای این نمایش هر کدامشان به نسبت خودشان پیامهایی دارند که در قالب تفاوتهایشان هر چند کم پیامهایشان رواانتقال میدهند. ودر نهایت پیامی که این شخصیتها انتقال میدهند این است که: تا زمانی که در یک فضای دیکتاتوری و خفقان باشی و بپذیرید که همین هست و تبعیت کنی و همیشه به خاطر ترس؛ وحشت ؛ضعف ؛ملاحظه؛تردید و هر چیز دیگری دم بر نیاری و تلاشی برای رهایی نکنی عاقبتی جز فنا نخواهی داشت.
یلدا عباسی: مانند تمامی آثار قوی و کلاسیک، شخصیتها هر کدام ویژگی منحصر به فرد خودشان را دارند و به اندازهی خودشان در متن تاثیر گذارند. یکی بیشتر، یکی کمتر. اما خواستهی تک تک این دختران رهایی از دست مادر است به نوعی تن ندادن به جامعه و خواستهی مادر و هدفشان رسیدن به پپه ای است که نماد آزادی ازین بند است،اما در مورد مارتیریو قضیه متفاوت بود مارتیریو طعم عشق و آزادی را نچشیده بود. پس نمیخواهد کسی هم به وصال برسد و تصمیم میگیرد راه مادر را پیش بگیرد و تن به خواستهی مادر میدهد و در نظام دیکتاتوری همیشه قربانیهایی وجود دارند به نوعی مارتیریوهم قربانی میشود.
تا چه اندازه به ماهیت کنشهایتان در جهان نمایش از همان ابتدای خوانش متن تا به الان که چندین اجرا را پشت سر گذاشته اید، دست یافتید؟آیا به ایده ال ذهن کارگردان رسیدید و یا در بدیهه سازیها به تالیف و برداشت خود از بازیگری نزدیک شدید؟
ریحانه سلامت: قطعا اگر نقشها اید ه آل ذهن دکتر نبودند به روی صحنه نمیرفتیم. دکتر تا رضایت کامل از کار نمیداشتند اجازه اجرا نمیدادند. بنابراین مطمئنم که ایده آل دکتر هست. و همچنین خود من هم رضایت را از نقش دارم. ضمن اینکه بداهه همیشه ادامه دارد و خلاقیت باید باشد تا جریانی زنده باقی بماند. به این معنی که ما هنوز اجازه داریم و باید درباره نقشهای مان بداهه بزنیم تا هر روز و درهر اجرا به یک اتفاق تازه دست پیدا کنیم. تا نقش را تازه نگه داریم. وگرنه خواهد مرد و تکرار یک چیز ثابت و همیشگی جز ایجاد خستگی برای بازیگر و تماشاچی ارمغانی نخواهد داشت. اما بداهه دراجرا با بداهه در تمرین متفاوت است. بداهه در اجرا نمیتواند به اندازه ای باشد که شاکلهی کلی نقش رو برهم بزند، چرا که نقش تثبیت شده است. اما بداهه در حدی که بتواند به نقش شاخ و برگ بدهد و هر بار تازه ترش بکند قابل قبول است.
یلدا عباسی: من اگرکه نگویم صد در صد خودم رو درون این نقش به عنوان بازیگر نگذاشتم دروغ است. من به گونه ای فکرم مشغول مارتیریو بود که شبها خوابم نمیبرد و در طول تمرینات و اجراها انگار در من زندگی میکند. مارتیریو بخشی از من شده وبرای من بهترین روزها زمانی اند که به نقشم دارم فکر میکنم. برای رسیدن و کشف کاراکتری که قراراست بازی کنم همچون یک زن بارداری میشوم که هر لحظه دارد چهرهی نوزادش را در درون ذهنش مرور میکند، صدای قلبش روا میشنود و با او حرف میزند و به او انس میگیرد تا زمانی که متولد شود. مثل مثال همیشگی دکتر رفیعی در رابطهی کارگردان و بازیگر. آن زمان است که دیگر بعد از به دنیا آمدنش، بچه را میبینی، حسش میکنی و عضوی از وجودت میشهود. لحظه لحظهی زندگیش را حس میکنی با خنده اش میخندی و با گریه اش گریه میکنی. من تمام سعی خودم را کردم برای رسیدن به نقش و ایفای هرچه بهترآن. اما واقعا این سوال رو باید از خود دکتر بپرسید که چقدر به ذهن کارگردان نزدیک شده ام.
تا چه اندازه جهان نمایش برناردا که نمونه ای از اندیشه ای عقب مانده در بستری روستایی است با جهان عصر معاصر مطابق میدانید؟ آیا خانه برناردا البای دکتر رفیعی به بیان دغدغههای جهان معاصر میپردازد؟
یلدا عباسی: من همچنان معتقدم، که جامعهی ما و جهان ما پر است از جهالتها و عقب ماندگیهایی که قطعا دغدغهی جهان معاصر است و ریشهی سنت گرایی محض که در جوامع شرقی بیشتر دیده میشود متاسفانه! در بسیاری از خانوادهها هنوزهم سنت و دیکتاتوری حرف اول را میزند و همچنین تفکیک جنسیتی.
ریحانه سلامت: دکترهمیشه تاکید داشتند که باید نمایش خانه برناردا که در زمان خودش و درآن جامعه نوشته شده با دراماتورژی درست به زمان حال ما و برای جامعه ما برگردان بشود که قابل درک برای مخاطب امروزباشد. متن اصلی قصه ای دارد که از فضای جامعه ما دور نیست. و کاملا قابل لمس است، اما با داراماتورژیهای هر چه بیشتر به جامعهی خودمان نزدیک شده است. البته این وظیفه هر کارگردانی است که نمایشش را اگر متعلق به زمان دوری است برای درک جامعه امروز به شرایط امروز نزدیک کند. و این امر مهمی است که در نمایش ما هم مورد توجه واقع شد.
وقتی شما آدمهایی شبیه به آدمهای نمایش را در جامعه تان پیدا کنید و نمایش را با انها تعریف کنید ناخوداگاه به سمت درستی خواهید رفت و میبینید که فضای روستایی آن سرزمین با جهان معاصر مطابقت پیدا میکند.
مسئلهی زنان و کهتری آنان از مضامینی است که در این نمایش به خوبی به تصویر کشیده میشود زنان عصر امروزین را آیا میتوان در این غالب (دختران برناردا ) متصور شد؟
یلدا عباسی: به عنوان یک زن میگویم که زن و زنان همیشه و تا ابد به عشق وآزادی نیاز دارند و تا لحظهی مرگ، پس این حرف الان و دیروز زنان نیست
متن خانه برناردا آلبا کاملا مضمونی جهان شمول دارد و برای هر جامعه ای که در آن دیکتاتوری نظام است صادق میباشد.
روزگاری پیکری بر پیکری پیچید
من به دنیا آمدم بی آنکه خود خواهم
کی رهایم کرده ای،تا با دو چشم باز
برگزینم قالبی،خود از برای خویش
تا دهم بر هرکه خواهم نام مادر را
خود به آزادی نهم در راه پای خویش (فروغ فرخزاد)
ریحانه سلامت: باید بگویم درست است که فضای امروز جامعه متحول تر از چند سال قبل شده و بسیاری از زنان حق خودشان را میتوانند بگیرند اما درصد بالایی هنوز اسیر این خرافات و باورهای مذهبی و فشار فرهنگی غلط از سمت وسوی جامعه و خانواده هستند. خصوصا در شهرستانها و شهرهای کوچک هنوز مسئله بکارت برای مردم از اهمیت والایی برخورداراست که به خاطرش میتوانند آدم بکشند و خونها ریخته میشود. هنوز روابط پسر و دختر به اندازه کافی جایی در میان خانوادهها نداردو هنوز بسیاری از آدمها در افکار پوسیده خودشان زندگی میکنند و آزادی بیان و رفتار را از دیگرانی که تحت پوشش آنها هستند صلب میکنند. بنابر این این شرایط دختران برناردا در این خانه خیلی قابل لمس و درک برای بسیاری از زنان است.
- گفتگو: زینب لک
- عکاس: الهام احمدی