هزارتوی یک عمارت طلسم شده!
- شناسه خبر: 92321
- تاریخ و زمان ارسال: 6 مرداد 1404 ساعت 23:23

جاویدی پس از یک شروع جذاب و امیدوارکننده، در قسمت دوم همچنان منحنی تنش را در سطح بالایی نگه داشته که محاکمه صحرایی شمسی بابت دزدی جواهرات سلطنتی و کشتن او مهمترین آن به حساب میآید. یک ضرب شست اساسی به تماشاگر که تکان خوبی به قصه داده و تکه دیگری از پازل شخصیت میرعطا را کامل میکند. در عین حال، زمینه را برای ورود پری دختر تحصیلکرده و جوان شمسی به شکارگاه در سکانس آخر قسمت دوم فراهم میکند. شخصیت مکملی که داستانکی را خلق کرده و تم انتقام را کاملا پررنگ میکند. از طرف دیگر، روی شخصیت مرموز بهادر نور بیشتری تابانده شده و ماهیت او نه به عنوان باغبان بلکه به عنوان مامور مخفی پیشکار شاه مشخص میشود. بهادر از آن دسته شخصیتهایی است که به خوبی راه خود را در قصه باز کرده و داستانک جذابی هم با محوریت او و سیمین خلق میشود که رنگ و بوی عاشقانهای دارد. یحیی به عنوان یکی از پسران میرعطا، یکی دیگر از شخصیتهایی است که هویت بیشتری نسبت به قبل پیدا کرده و تماشاگر شناخت بیشتری از او پیدا میکند. موضوعی که در قسمت سوم پررنگتر شده و با نزدیک شدن پری به او، التهاب بیشتری هم پیدا میکند. بهانهای هم که برای این آشنایی تراشیده شده، ظریف بوده و ریشه در تحصیل پری در رشته طب آن سالها دارد. از طرف دیگر با ورود پری، شخصیت حشمت هم پررنگتر شده و رازی در سینه مانده، این دو شخصیت را به یکدیگر متصل میکند. ریختن سم در قهوه میرعطا توسط حشمت، دیگر نقطه عطف شکارگاه است که شوک خوبی به قصه داده و گره دیگری هم به آن میاندازد.

در قسمت های سوم و چهارم، نویسندگان شکارگاه برای بسط و گسترش داستان شخصیتهای جدیدی را وارد کرده و داستانکهایی را خلق میکنند. مهمترین آنها هم کاراگاه نامجو است که گذشته پروپیمانی برایش تدارک دیده شده که تکهای از آن به خانواده میرعطا و سیمین پیوند میخورد؛ عشقی آتشین در گذشتهای نه چندان دور که به پایانی تلخ منتهی شده است. جاویدی با استفاده از این شخصیت، بخشی از گذشته تاریک حشمت را فاش کرده و در عین حال گره از معمای سم باز میکند. همین طور از زبان او، راز شکارگاه متروک افشا شده و نوری روی آن انداخته میشود.
همچنین بهادر به عنوان یکی دیگر از شخصیتهای کلیدی شکارگاه، در دو قسمت اخیر پررنگتر از قبل شده و پازل مربوط به او کاملتر میشود که مهمترین آن چاپ عکس او در روزنامه بابت قتل همکارش است. شوک دیگری که جاویدی به کار داده و با توجه به رابطه عاشقانه شکل گرفته میان او و سیمین، تماشاگر را در بیم و امید نسبت به فرجام ماجرا نگه میدارد. جواهرات سلطنتی به امانت گذاشته شده نیز همچنان مهمترین پیرنگ فیلمنامه شکارگاه به حساب میآید که زیر پوست قصه جریان داشته و شخصیتهای مختلف را درگیر خود میکند. از آخرین نمونههای آن میتوان به نقب زدن یحیی به تحریک پری برای رسیدن به محل مخفیگاه جواهرات و نیز تقلای حشمت در این رابطه اشاره کرد. گذشته میان منصور و زهره هم تازهترین کاشت اطلاعات سریال در قسمت چهارم محسوب میشود که شوک خوبی به عروس باردار خانواده میرعطا داده و نوید آغاز داستانک دیگری را میدهد. نیما جاویدی در شکارگاه، فیلمنامه فوقالعادهای خلق کرده و با بهرهگیری از شخصیتهای صیقل داده شده و خلق داستانکهای جذاب و نقاط عطف متعدد، موفقیت کار را نزد تماشاگر تضمین کرده است.
تک لوکیشن بودن برای یک سریال، ریسک بزرگی به حساب میآید که گاه میتواند کلیت کار را به خطر بیندازد. اتفاقی که در شکارگاه رخ نداده و شکارگاه متروک خود به یکی از شخصیتهای سریال تبدیل شده است. چرا که با تاروپود قصه درهم تنیده شده و جاویدی هم به خوبی از فضای پر از پستو و مخفیگاه آن بهره گرفته است.

همان طور که از طراحی صحنه، لباس و تدوین بهره درخشانی گرفته و همه این عناصر را با یکدیگر هماهنگ کرده است. در کنار آنها از بازیگران هم در شکل دادن به شخصیتهای اصلی و مکمل به بهترین شکل بهره گرفته و آن را به یکی از نقاط قوت سریال تبدیل کرده است. پرویز پرستویی در نقش میرعطا خان دقیقا همان چیزی را به تصویر کشیده که تماشاگر از آن انتظار دارد: قوی، قلدر و خشن در نمای بیرونی و شکننده و پرآشوب در لایههای درونی که از چشمها به عنوان مهمترین ابزار یک بازیگر به شکلی مطلوب بهره گرفته است. در کنار او میتوان به الهام نامی، امیر نوروزی، الهام پاوهنژاد، مهدی حسینینیا و مهدی وثوقیراد اشاره کرد که تیم یکدستی را تشکیل داده و به بهترین شکل به نقشهای محوله جان بخشیدهاند. به ویژه نوروزی و وثوقی راد که در دو قسمت اخیر به بازیگران کلیدی کار تبدیل شده و لحظات درخشانی را رقم زدهاند.
«محمد جلیلوند»
