“کوپه شماره ۶″، جائی که دو تنهائی به یکدیگر می رسند
- شناسه خبر: 35578
- تاریخ و زمان ارسال: 20 آبان 1400 ساعت 17:00

هنرمندنیوز: او در عین حال، استعاره ای از گذر از دوران کمونیسم ورسیدن به پایانه ی واقعیت می دهد . در این راه، کارگردان تغییرات به وجود آمده در دو شخصیت را به ریل های قطاری می پیوندد که قرار است آنها را به مقصد برساند. در این قطار فکسنی ی بازمانده از دوران شوروی ، که در بسیاری از ایستگاهها می ایستد و گاه نیز توقفی دراز دارد، کارگردان ما را با بخشی از جامعه روسی و رفتار شماری از شهروندان دورافتاده آن آشنا می کندکه کمتر دیده شده و به جذبه داستان و تحول شخصیت زن جوان کمک شایانی می نماید.
در آغاز فیلم، ما به درون یک آپارتمان بورژوا در مسکو می رویم که در آن روشنفکران مرفه و بی خیال، گیلاسی از ودکا به دست، به سرودن شعرهای “آخماتوآ” می پردازند و بحث های روشنفکرانه می کنند. صاحب خانه، خانمی که با سبکبالی از دختر دانشجوی فنلاندی، لورآ (زیدی هارلا) پذیرائی می نماید و قرار است او را در سفرش به قطب شمال همراهی کند، به بهانه کاری که پیش آمده، از آن سرباز می زند. پس از آن ، دختر جوان می بایست خود را به قطاری برساند که قرار است او را به “مورمانسک”، در قطب شمال، برای انجام پژوهش هایش بر روی نگاره های سنگی متعلق به دوران پارینه سنگی (ده هزار سالی پیش)، ببرد. در میان راه ویک مشکل فنی و بی تفاوتی زن بورژوازی که در مسکو میزبان او بود، به سطحی بودن روابط او و دوستانش پی می برد. همسفر شدن با لیوژا (یوری بارسیوف) (یکی از هنرپیشگان بسیار مهم سینمای امروز روسیه)، دنیای دیگری را پیش رویش می گذارد و در این جوانی که بسیار خشن، مشروب خوار و ناباب به نظر می رسد، جنبه های انسانی بسیاری می بیند، از کلیشه های فراگیر جامعه خود دور می شود و دنیای دیگری را کشف می کند. او می فهمد که چگونه این مرد ظاهرا بی فرهنگ و خشن تلاش کرده، بدون هیچ گونه چشمداشت جنسی و یا مالی، او را به رویایش برساند. کاری که قطار نیز با دور شدن از زرق وبرق پایتخت و همه سوداگری های آن، ممکن می سازد. البته برای مرد جوان نیز، بدون این که حس کند، یک چنین دگر دیسی رخ می دهد.
بخشی از تاثیر گذاری این فیلم ناب را باید در دو بازیگر آن جستجو کرد که به خوبی از پس دادن تصویری درست از شخصیت هایشان بر آمده اند وازسوی دیگر توانسته اند در این دکور مینیمالیست فضائی گیرنده به وجود بیاورند. . آنهم در جائی که هیچ گونه موسیقی متن در آن به کار گرفته نشده وما تنها سه بار ترانه “سفر، سفر”، گروه “دیزایرلس” را می شنویم.
به هر رو، گرچه این سفر تبدیل به سفری پر از هیجان و رخداد های پیش بینی نشده می شود، اما در پابان، بیننده را خشنود از سینما به بیرون می فرستد .
گفتنی است که داستان فیلم از یک رمان فنلاندی، به همین نام، نوشته “رزا لیکسام” برگفته شده است.
“شهلا رستمی”