قصه زمانی که تبدیل به فیلمنامه میشود و فیلمساز میخواهد آن را به تصویر تبدیل کند باید مختصاتِ ساختاری درام را رعایت کند و فیلمنامه نویس نباید تنها به جذابیت مضمون یا موقعیت پردازی لحظهای اکتفا کند...
برادران جلیلوند پس از فیلم موفق «چهارشنبه ١٩ اردیبهشت» که جوایز متعدد داخلی و بینالمللی را کسب کرد، در دومین تجربه سینماییشان موضوعی را سوژه فیلمشان قرار دادهاند..
شخصا با فروش هیچ فیلمی مشکلی ندارم. همیشه کاسبکارانی هستند که برای ارتزاق بهتر و سرگرم کردن بینندگان برنامههای خاصی دارند و استعداد و شم اقتصادی و موقعیت سنجی و نرخ به روز. مشکل از آنجا شروع میشود که برخی از سازندگان این آثار ژست روشنفکری و دگراندیشی هم میگیرند.
اول از همه باید به بازیگر مرد این فیلم بگویم که منتقدان شمشیر را از رو نبستهاند، شما انگار چشمهایتان را بستهاید که حاضر میشوید در هر فیلم الکنی بازی کنید به چه قیمتی؟ آقای بازیگر مردم و منتقدین شمشیر را از رو نبستهاند قطعا یادتان رفته که همین مردم و منتقدین چقدر برای بازی شما در فیلمهایی که در دههی هفتاد و هشتاد بازی کردید کف زدند و هورا کشیدند، آقای بازیگر شمشیری در کار نیست کمی نقدپذیر باشید.
نکتهی مهم در فیلم جاده قدیم بی طرف بودن فیلمساز است به طوری که در نگاه اول به نظر میآید با فیلمی طرف هستیم که فیلمسازش فمینیست است و قصد دارد از حقوق زنان به شکل و قاعده ی مرسوم دفاع کند،
سوفی و دیوانه پنجمین فیلم مهدی کرم پور پیش از اینکه فیلم سینمایی باشد بیشتر به مستندهای تهران گردی شباهت پیدا کرده است، انگار خط داستانی این فیلم برای خود کرم پور قابل هضم نبوده به همین دلیل اجزای ساختاری فیلمنامه و کارگردانی با ضعف جدی مواجه است.
عرق سرد دومین فیلم سهیل بیرقی اثر مهمی محسوب میشود، چرا؟ فیلمسازش نسبت به فیلم اولش پیشرفت چشمگیری داشته و تلاش کرده فیلمی برای سینما و مخاطب بسازد بیرقی در زمان محدودِ سینما توانسته قصه بگوید...
همانطور که بارها گفته شده فیلمسازان فیلم اولی با نگرشِ قواعد فیلم کوتاه پا به عرصه سینمای بلند میگذارند به طوری که ایده را به خوبی انتخاب میکنند و میتوانند لحنِ مورد نظر هم بدست بیاورند.
قصهگویی و قصهپردازی یکی از مهمترین ارکانِ فیلمسازی ست، زمانی که کارگردان بتواند قصه بگوید و به فیلمنامهاش مسلط باشد میتواند خلاقیت هم چاشنی فیلمش کند و از کارکرد فرم هم بهره بگیرد.
فیلم مغزهای کوچک زنگ زده دو دسته مخاطب دارد دستهی اول کسانی هستند که فیلم را به هیچ وجه دوست ندارند اما در خلوتشان به آن فکر میکنند و دستهی دوم کسانی هستند که کاملا با فیلم موافقاند و با اشتیاق فراوان از فیلم تعریف میکنند.
جی. ای. بایونا فیلمساز جوانی که میتوان او را بااستعدادترین شاگرد گیرمو دلتورو دانست سال جاری فیلم «دنیای ژوراسیک: سقوط پادشاهی» را به عنوان کارگردان بر پرده سینماهای جهان داشت، فیلمی که پیشاز اکرانش با توجه به نام بایونا انتظار بیشتری نسبت به قسمت قبل از آن میرفت اما با دیدن این فیلم میتوان به این نتیجه رسیده که مطمئناَ یکی از ضعیفترین آثار کارنامه سینمایی این فیلمساز در مقام کارگردان «دنیای ژوراسیک: سقوط پادشاهی» خواهد بود و همچنان بهترین اثر بایونا بدون شک اولین فیلم سینماییاش با عنوان «یتیمخانه» است.
«هشت یار اوشن» در نگاه اول میتواند فیلمی جذاب باشد، این فیلم که کاراکترهای مرد مجموعه «اوشن» استیون سودربرگ را با کاراکترهای زن عوض کرده و قصد دارد قصه هشت زن سارق را روایت کند که مثل مردان اوشن قصد سرقتی بزرگ دارند نه تنها نتوانسته نسبت به دیگر قسمتهای مجموعه سینمایی «یاران اوشن» اثر بهتری باشد حتی از دیگر آثار این مجموعه پر آوازه سودربرگ نیز دارای قصه و فضایی ضعیفتر و احمقانهتر است.